- لیفناک
- پر زناک
معنی لیفناک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای لیف: حنظل نرو ماده باشد و ماده نرم و سپید و بی لیف بودونرلیف ناک باشد
ترسناک، هراسناک ترسنده بیم دارنده، ترسناک ترس آور
ترسناک
چرکین، زخمیان
ترسناک بیم زای ترسناک مهیب
دارای عصب و پی دارای پی دارای عصب پی دار: -7 عصب اللحم پی ناک گوشت
چرکناک، چرکین، چرک آلود
بیم دارنده، ترسنده، ترسناک، ترس آور
مایۀ اندوه و افسوس، اسف آور، اسف بار
آنکه دچار لرزه است، لرزدار، لرزه دار، لرزنده
عیب دار، ویژگی دختری که پردۀ بکارتش پیش از ازدواج پاره شده
گیاهناک چمنزار زمینی که دارای علف بسیار است چراگاه
آهو کناک آکناک دارای عیب معیوب دارای نقص، مقصر گناهکار، رسوا بدنام
دارای ابر و میغ ابرناک
آنکه به بیماری کلی مبتلی است خوره ناک جذامی: (چون مرد کلی ناک را پاک کرد (عیسی))
پرلای شدن گل آلود گردیدن: حمئت البئر لای ناک شد چاه
بسیار لرزنده
لغزنده لغزان صاف: الصلد سنگ درخشان و سنگ لغزناک بی خاک
تیره (آب) گل آلود لای ناک: فی عین حمئته یعنی در چشمه خره لوشناک
ترسنده، بیم دارنده، ترسناک
ترسناک، مهیب
معیوب، دارای نقص، مقصر، گناهکار
پر گل و لای
ترسناک، هولناک
ابرناک، دارای ابر
همراهی، ستیهیدن
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
پیوند، دنبالک