- لیسنده
- کسی که چیزی را می لیسد
معنی لیسنده - جستجوی لغت در جدول جو
- لیسنده
- آنکه بلیسد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که نخ و ریسمان تابد
آنچه در آب یا باران رطوبت بردارد
کسی که نخ یا ریسمان می تابد
آنکه لاس زند آنکه بازنی یا دختری ملاعبه کند
لاتینی تازی گشته پهن ماهی
بزبان مالیده شده برای خوردن
آنکه لیز خورد سرنده سرخورنده
آنکه لیز بخورد
لوله و ماشوره
بادوام
کاتب، مؤلف
منتظر، متوقع، طمعکار
کسی که می بیند
اسم بیختن، کسی که چیزی را غربال کند
ستوری که جفتک زند جفتک زن جفته پران
دیر باز مدت دراز، دهر زمانه، دیر پاینده با دوام
مخاطب
آنکه ببوسد بوسه زننده
چسبنده، چسبناک، چسبناک و لغزنده (زمین)
تابیده شده تافته
سزاوار، شایسته، لایق، برازنده
ترشده مرطوب آبدیده
خیس شده مرطوب
جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
کسی که بترسد خایف
سئوال کننده، مستفهم
آنکه بپوسد
آنچه بپژمرد پژمرده. پژمرنده، آنچه بپژمرد
آنکه بتاسد
بر هم زننده آمیزنده، لرزنده
آمیخته شونده، لزرنده