جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ریسنده

ریسنده

ریسنده
آنکه می ریسد و رشته می سازد. (ناظم الاطباء). عصاب (منتهی الارب) : غازله، زن ریسنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ریزنده

ریزنده
کسی که چیزی را بر زمین یا از ظرفی به ظرف دیگر جاری می کند
ریزنده
فرهنگ فارسی عمید