- لی
- کار گذاشتن هشتن، راه نخ پارچه، تاب تافتن رسن را، دو تا کردن، رویگردانی، چشم داشتن، گرامی داشتن مرا
معنی لی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوند، دنبالک
فهرست، سیاهه
کارشناسی
شایستگی
اکالیفا
مزخرف
شب جمعه اول ماه رجب
شیر نر، نوعی عنکبوت
شب معراج پیغمبر اسلام
نماد قمارباز چیره دست، دراصل شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت حدود ۳۶۰ قمری) شطرنج باز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی می زیست و کتاب منصوبات الشطرنج را تالیف کرد، گویند تمام هستی خود را در قمار از دست داد، لجلاج
کسی که چیزی را می لیسد
پیشوا، سردسته، رئیس حزب
خیسیدن، خیس شدن، تر شدن
کاشکی و شاید، بوک و مگر
ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانه ای که برای نوشیدن مایعات به کار می رود
چاپلوسی، لودگی، هرزه گویی
پوشش قابل شستشوی کف اتاق که از جنس گرد چوب پنبه، روغن برزک و مواد رنگی است
از علوم خفیه، علم طلسمات
آب کشیده، آب افتاده، خیس
لیچ شدن: خیس شدن
لیچ شدن: خیس شدن
نرم خوی، خوش خلق، سست نهاد