لژم. لجن که گل سیاه ته حوضها و لای بن تالابها باشد. (برهان). گل تیره را گویند که در بن حوضها و کولابها و سیه آبها بهم رسد و آن را لجن نیز خوانند. گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفتۀ سنگین پدید آید. لجن آغشته بود به گل ؟ (لغت نامۀ اسدی) : کردم تهی دو دیده براو من چنانک رسم (کذا) تا شد ز اشکم آن زمی خشک چون لژن. عسجدی. آب ناخورده ازین برکۀ نیلوفرگون همچو نیلوفر تا فرق چرا در لژنم. اثیر اخسیکتی
لژم. لجن که گل سیاه ته حوضها و لای بن تالابها باشد. (برهان). گل تیره را گویند که در بن حوضها و کولابها و سیه آبها بهم رسد و آن را لجن نیز خوانند. گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفتۀ سنگین پدید آید. لجن آغشته بود به گل ؟ (لغت نامۀ اسدی) : کردم تهی دو دیده براو من چنانک رسم (کذا) تا شد ز اشکم آن زمی خشک چون لژن. عسجدی. آب ناخورده ازین برکۀ نیلوفرگون همچو نیلوفر تا فرق چرا در لژنم. اثیر اخسیکتی
گودال، مغاک بی وفایی، برای مثال می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی - لغت نامه - لان) بی حقیقتی پسوند متصل به واژه به معنای محل فراوانی چیزی مثلاً نمک لان
گودال، مغاک بی وفایی، برای مِثال می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی - لغت نامه - لان) بی حقیقتی پسوند متصل به واژه به معنای محل فراوانی چیزی مثلاً نمک لان
ظرفی بزرگ و لبه دار از جنس پلاستیک، فلز و امثال آن، تشتی که در آن دست و صورت یا جامه می شویند لگن خاصره: در علم زیست شناسی استخوان بندی شبیه لگن که در بدن انسان در انتهای ستون فقرات، زیر شکم و تهیگاه کمر قرار دارد، لگنچه
ظرفی بزرگ و لبه دار از جنس پلاستیک، فلز و امثال آن، تشتی که در آن دست و صورت یا جامه می شویند لگن خاصره: در علم زیست شناسی استخوان بندی شبیه لگن که در بدن انسان در انتهای ستون فقرات، زیر شکم و تهیگاه کمر قرار دارد، لگنچه