جدول جو
جدول جو

معنی لان

لان
گودال، مغاک
بی وفایی، برای مثال می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان / برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان (مولوی - لغت نامه - لان)
بی حقیقتی
پسوند متصل به واژه به معنای محل فراوانی چیزی مثلاً نمک لان
تصویری از لان
تصویر لان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لان

لان

لان
امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان، (برهان) (جهانگیری)، رجوع به لاندن شود،
مغاک و گودال، (برهان)، گو و مغاک، (آنندراج)، مغاک، اسدی در لغت نامه ذیل کلمه مغاک گوید: گو باشد در زمین و لان نیز گویند، (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی)، گوی باشد در زمین یا در کوه یادر هر جا که باشد و مغاک خوانند و لان نیز گویند، (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی)،
سار، که جا و مقام و محل انبوهی و بسیاری چیزها باشد مانند نمک سار و شاخ سار چه نمک سار را نمک لان نیز گویند، (برهان)، نمک لان، یعنی نمک زار، شیرلان، شیرلانه یا جای بسیارشیر و جای شیرناک و شاید اردلان و کندلان نیز ازین قبیل بود و این کلمه مزید مؤخر بعض امکنه باشد: مالان، سبلان، سولان، بولان، بغلان، بقلان، بملان، ختلان، وذلان، لاک مالان، بشکلان، ششکلان (محله ای به تبریز)، سنبلان، کندلان، و شاید که لان در آخر کلمات مرکبۀ مذکور مخفف لانه و توسعاً به معنی جای و معدن باشد؟:
سهم شاه انگیخته امروز در دربند روس
شورشی کان سگ دلان در شیرلان انگیخته،
خاقانی،
سروری زهر است جز آن روح را
کو بود تریاق لانی ز ابتدا،
مولوی،
معنی لان، پرمعنی:
گر تو هستی آشنای جان من
نیست دعوی گفت معنی لان من،
مولوی،
درنمک لان چون خری مرده فتاد
آن خری و مردگی یکسو نهاد،
مولوی
لغت نامه دهخدا

لان

لان
الَ لان شهری و نیز گروهی بطرف ارمینیه، (منتهی الارب)، بلاد واسعی بطرف ارمینیه نزدیک باب الابواب مجاور خزر و عامه بغلط علاّن گویندو ایشان نصارا باشند و بندگان جلد از آنجا آرند، (معجم البلدان) : سریر، مملکتی است میان لان و باب الابواب، بعد از فراغت از کار آذربایجان و ارّان به دربند شروان رفتند (مغول) و بلاد آن را گرفتند و جز قلعه ای که پناهگاه امیر آن حدود بود محلی سالم نماند سپس به شهرهای لان و لگزستان شتافتند، (تاریخ مغول ص 102)
نام کرسی قدیم لانوا، مرکز ایالت اسن بفرانسه، دارای 19125 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

لان

لان
بی حقیقتی و بی وفائی، (برهان) (جهانگیری) :
می آیدم ز رنگ تو ای یار بوی لان
برکنده ای ز خشم دل از یار مهربان،
مولوی
لغت نامه دهخدا