جدول جو
جدول جو

معنی بژن

بژن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
تصویری از بژن
تصویر بژن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بژن

بژن

بژن
گِل و لای تیره و متعفن باشد که در بن حوضها و جویها بهم رسد. (برهان) (مجمع الفرس) (فرهنگ شعوری) (اوبهی) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). آن را لای، لجن، لژن گویند. (فرهنگ جهانگیری) (شعوری) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). خرد. خر. خره. و رجوع به لای شود
لغت نامه دهخدا

بیژن

بیژن
ترانه خوان، جنگجو، مجرد، تنها، پسر گیو، دلداده منیژه، (نگارش کردی: بیژهن)
بیژن
فرهنگ نامهای ایرانی