جدول جو
جدول جو

معنی لژج - جستجوی لغت در جدول جو

لژج
(لَ)
کور یک چشم. (آنندراج). و ظاهراً مصحف لوچ باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لفج
تصویر لفج
لب ستبر مانند لب شتر، برای مثال خروشان ز کابل همی رفت زال / فروهشته لفج و برآورده یال (فردوسی - ۱/۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لزج
تصویر لزج
لغزنده، چسبنده، چسبناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنج
تصویر لنج
لب، لپ، دو طرف دهان از بیرون، برای مثال نه همه کار تو دانی نه همه زور تو ر ا ست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لژم
تصویر لژم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنج
تصویر لنج
قایق بزرگ موتوری که معمولاً از چوب یا مواد فایبرگلاس ساخته می شود
خوشۀ انگور که دانه های آن را کنده یا خورده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجج
تصویر لجج
لجه ها، میانه های دریا، جماعت بسیار، جمع واژۀ لجه
فرهنگ فارسی عمید
گل و لای تیره که در ته حوض وبن تالاب باشد: آب ناخورده از بن برکه نیلوفرگون همچو نیلوفر تا فرق چرا در لژنم ک (اثیرا خسیکتی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوج
تصویر لوج
در دهان گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهج
تصویر لهج
شیفتگی، آرزو همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنج
تصویر لنج
ناز، خرام، آن رفتاری باشد از روی ناز و کبر
فرهنگ لغت هوشیار
خواری لب حیوانات (شتر و غیره) : نشستم بران بیسراک سماعی فروهشته در لب چو لفچ زبانی. (منوچهری. د. 11)، لب ستبر و گنده: لفچهایی چو زنگیان سیاه همه قطران قبا و تیز کلاه. (هفت پیکر در وصف دیوان. چا. ارمغان 243)، زن بد کاره فاحشه، گوشت بی استخوان لفچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعج
تصویر لعج
خلیدن، سوزاندن سوزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزج
تصویر لزج
چسبان، چسبناک، لغزان، کش دار، لیز
فرهنگ لغت هوشیار
گل و لای تیره که در ته حوض وبن تالاب باشد: آب ناخورده از بن برکه نیلوفرگون همچو نیلوفر تا فرق چرا در لژنم ک (اثیرا خسیکتی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذج
تصویر لذج
فرو خوردن آب، ستیهیدن پیش کسی درخواستن و سئوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجج
تصویر لجج
چرک چشم، کاسه چشم مغاکی ها
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان ابرو، زدن لت، چشم زدن، پناه بردن گوشه خانه کنج خانه، خانه چشم چشمخانه، مغاک در زمین، پلان، دره کنار آژیخ کیخ (قی چشم)
فرهنگ لغت هوشیار
زاج سیاه که رنگرزان بکار برند اشخار: بینی آن زلفینکان چون چنبری بالابخم (بالای خم. دهخدا) کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس. (طیان لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاج
تصویر لاج
سرسخت عریان، لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمج
تصویر لمج
به کنج دهن خوردن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنج
تصویر لنج
((لَ))
لنگ، شل، اعرج، لنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لخج
تصویر لخج
((لَ))
زاج سیاه که رنگزران به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لزج
تصویر لزج
((لَ زِ))
لیز، چسبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لژن
تصویر لژن
((لَ ژَ))
لجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنج
تصویر لنج
((لَ یا لِ))
بیرون کشیدن، بیرون بردن چیزی را از جایی به جایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاج
تصویر لاج
برهنه، عریان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنج
تصویر لنج
((لَ نْ))
خرام، ناز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنج
تصویر لنج
((لُ نْ))
لپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنج
تصویر لنج
سدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاج
تصویر لاج
رشوه، پاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاج
تصویر لاج
سگ ماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لفج
تصویر لفج
((لَ))
لب، لب ستبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن
فرهنگ واژه فارسی سره