- لول
- در جای خود جنبیدن و پیچیدن، لول خوردن، لول زدن
بی شرم، بی حیا
معنی لول - جستجوی لغت در جدول جو
- لول
- مست و با نشاط و بی حیا
- لول
- لور، بی شرم، بی حیا
- لول
- نشئه، سرمست، بانشاط، هر لوله از تریاک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نجات یافتن و رستگار شدن، سرد و نمناک شدن باد، در آویختن
رام مطیع منقاد جمع اذله و ذلل. رام فرمانبردار سر به زیر
یاخته
صاف و گوارا
سریانی دوازدهمین ماه سال سریانی برابر با آذر انجیر معابد دوازدهمین ماه سال سریانی ایلول
رسیدن وعده چیزی
کم گوشت لاغر
دیر فرمان
واحد ساختمانی بدن جانداران موجودات زنده و صفاتی که ظاهر می سازند همگی از عناصر کوچکی باسم سلول ساخته شده اند که ساختمان آن در جانوران و گیاهان تقریباً به یک نوع است
خیانت، مکر
جمع واژۀ غل، طوق و بند های آهنی که به گردن یا دست و پای زندانیان می بستند
جمع واژۀ غل، طوق و بند های آهنی که به گردن یا دست و پای زندانیان می بستند
طلل ها، ویرانه ها، کالبدها و هیکل چیزی، جمع واژۀ طلل
آغاز، شروع مثلاً حلول سال نو
وارد شدن شیئی در شیء دیگر
داخل شدن روح کسی در بدن دیگری
وارد شدن شیئی در شیء دیگر
داخل شدن روح کسی در بدن دیگری
گمراه
جمع طلل، ویرانه ها کم دادن کم کردن، خونرایگانی پاک شدن خون بی کیفر ماندن کشنده، بارندگی تنک نرم باریدن، ناچیز گردانیدن، امروز و فردا کردن، اندودن چیزی را، باز داشتن باران نرم با قطرات ریز، جمع طلال
جمع ظل سایه ها
ناراستی در پروه (غنیمت)، نمک ناشناسی، روان شدن آب میان درختان، زاو لانه نهادن بند نهادن زود گوار، نمک نشناس، جمع غل، زاو لانه ها بند و زنجیر ها
جمع فل، رخنه های شمشیر شکستگی های شمشیر
کوچک ترین واحد سازندۀ بدن موجود زنده که می تواند به طور مستقل عمل کند، یاخته، زندان یک نفری
رام، مطیع
لورانک، ظرف روغن، دبه
لولی مانند مانند لولی، زیبارو
کسی که پیشه اش نصب کردن لوله است
لؤلؤبارنده، مرواریدبار، لؤلؤافشان
آنکه مروارید را بسنجد و قیمت بگذارد
استوانۀ دراز فلزی توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه می شود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار می رود، هر چیز دراز و استوانه شکل که میان آن خالی باشد مثلاً لولۀ قلیان
در جای خود جنبیدن و پیچ خوردن، لولیدن