جمع لائح (لایح) و لائحه (لایحه) : لایحه ها، اثبات مراد است بازودی نفی آن (هجویری)، اسرار ظاهره ایست که در ترقی از حالی بحالی ظاهر میشود (ابن العربی)، لوایح و طوالع و لوامع سه کلمه در معنی نزدیک یکدیگرند و فرق بزرگی بین آنها نیست و عبارتند از صفات مبتدیان اهل سلوک که رو بترقی میروند. بترتیب اول لوایح است بعد لوامع و بعد طوالع. لوامع مانند برقی است که بمحض ظهور پنهان میشود. لوامع روشن تر از لوایح است و بان سرعت زوال نمی یابد بلکه اندکی باقی می ماند اما طوالع هم از جهت روشنایی قوی تر و هم از جهت دوام باقی تر است
جمع لائح (لایح) و لائحه (لایحه) : لایحه ها، اثبات مراد است بازودی نفی آن (هجویری)، اسرار ظاهره ایست که در ترقی از حالی بحالی ظاهر میشود (ابن العربی)، لوایح و طوالع و لوامع سه کلمه در معنی نزدیک یکدیگرند و فرق بزرگی بین آنها نیست و عبارتند از صفات مبتدیان اهل سلوک که رو بترقی میروند. بترتیب اول لوایح است بعد لوامع و بعد طوالع. لوامع مانند برقی است که بمحض ظهور پنهان میشود. لوامع روشن تر از لوایح است و بان سرعت زوال نمی یابد بلکه اندکی باقی می ماند اما طوالع هم از جهت روشنایی قوی تر و هم از جهت دوام باقی تر است
جمع واژۀ لافحه و لافح. (اقرب الموارد). زنندگان به شمشیر و سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است که... و قاهری که مصابیح سما شعلۀ از لوافح نقمت او. (ترجمه تاریخ یمینی ص 437)
جَمعِ واژۀ لافحه و لافح. (اقرب الموارد). زنندگان به شمشیر و سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است که... و قاهری که مصابیح سما شعلۀ از لوافح نقمت او. (ترجمه تاریخ یمینی ص 437)
جمع واژۀ لائحه. صاحب غیاث گوید: به فتح روشنیها جمع لائحه ونام کتاب در تصوف... و آنچه در ابتدای تاج المدائح طغرا لوائح به معنی جمع لوح مستفاد میشود در هیچ کتاب لغت و صرف به ثبوت نمیرسد - انتهی. جرجانی گوید: هی یلوح من الاسرار الظاهره من السمو من حال الی حال و عندنا ما یلوح للبصر اذا لم یتقید بالجارحه من الانوار الذاتیه لا من جهت القلب. (تعریفات اصطلاحات صوفیه)
جَمعِ واژۀ لائحه. صاحب غیاث گوید: به فتح روشنیها جمع لائحه ونام کتاب در تصوف... و آنچه در ابتدای تاج المدائح طغرا لوائح به معنی جمع لوح مستفاد میشود در هیچ کتاب لغت و صرف به ثبوت نمیرسد - انتهی. جرجانی گوید: هی یلوح من الاسرار الظاهره من السمو من حال الی حال و عندنا ما یلوح للبصر اذا لم یتقید بالجارحه من الانوار الذاتیه لا من جهت القلب. (تعریفات اصطلاحات صوفیه)
جمع واژۀ لاقح، ناقۀ آبستن شده. آبستنان. (منتخب اللغات). و نیز بادها که درخت و ابر را باردار گرداند، جنگ، ریاح لواقح، بادهایی که درختان را آبستن کند. (ترجمان القرآن جرجانی). بادهای آبستن کننده. آبستن کنندگان. (منتخب اللغات) : شجرۀ مشاجرت هر دو برادر به لواقح کوافح (؟) بارور شد. (ترجمه تاریخ یمینی 325). و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ لاقح، ناقۀ آبستن شده. آبستنان. (منتخب اللغات). و نیز بادها که درخت و ابر را باردار گرداند، جنگ، ریاح لواقح، بادهایی که درختان را آبستن کند. (ترجمان القرآن جرجانی). بادهای آبستن کننده. آبستن کنندگان. (منتخب اللغات) : شجرۀ مشاجرت هر دو برادر به لواقح کوافح (؟) بارور شد. (ترجمه تاریخ یمینی 325). و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت. (جهانگشای جوینی)
صورتی است از روائح بمعنی بویهای خوش یا ناخوش: روایح کرمت با ستیزه رویی طبع خواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری. و در این حالت روان فردوسی که به رایحه ای از روایح فردوس مخصوص باد... (جهانگشای جوینی). اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم. سعدی. و رجوع به روائح و رائحه شود
صورتی است از روائح بمعنی بویهای خوش یا ناخوش: روایح کرمت با ستیزه رویی طبع خواص نیشکر آرد مزاج کسنی را. انوری. و در این حالت روان فردوسی که به رایحه ای از روایح فردوس مخصوص باد... (جهانگشای جوینی). اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت که خوش است عیش مردم به روایح عبیرم. سعدی. و رجوع به روائح و رائحه شود
جمع لافح، جمع لافحه، زنندگان به شمشیر سوزندگان جمع لافح ولافحه: زنندگان بشمشیر، سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است... و قاهری که مصابیح سما شعله ای از لوافح نقمت او
جمع لافح، جمع لافحه، زنندگان به شمشیر سوزندگان جمع لافح ولافحه: زنندگان بشمشیر، سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است... و قاهری که مصابیح سما شعله ای از لوافح نقمت او
به گونه رمن زنان باردار، بادهای بارانزا، تازیانه ها، بارور کنندگان جمع لاقح و لاقحه: آبستن کنندگان (بادها و جز آنها) : از شهاب الدین مسعود شنیدم... که اشجار حصول مقاصد بلواقح شمول دولت بارور نشده، آستن شدگان آبستنان. یابادها (ریاح) لواقح. بادهایی که درختان را آبستن کنند: و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت
به گونه رمن زنان باردار، بادهای بارانزا، تازیانه ها، بارور کنندگان جمع لاقح و لاقحه: آبستن کنندگان (بادها و جز آنها) : از شهاب الدین مسعود شنیدم... که اشجار حصول مقاصد بلواقح شمول دولت بارور نشده، آستن شدگان آبستنان. یابادها (ریاح) لواقح. بادهایی که درختان را آبستن کنند: و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت