جدول جو
جدول جو

معنی لوایح - جستجوی لغت در جدول جو

لوایح
جمع لائح (لایح) و لائحه (لایحه) : لایحه ها، اثبات مراد است بازودی نفی آن (هجویری)، اسرار ظاهره ایست که در ترقی از حالی بحالی ظاهر میشود (ابن العربی)، لوایح و طوالع و لوامع سه کلمه در معنی نزدیک یکدیگرند و فرق بزرگی بین آنها نیست و عبارتند از صفات مبتدیان اهل سلوک که رو بترقی میروند. بترتیب اول لوایح است بعد لوامع و بعد طوالع. لوامع مانند برقی است که بمحض ظهور پنهان میشود. لوامع روشن تر از لوایح است و بان سرعت زوال نمی یابد بلکه اندکی باقی می ماند اما طوالع هم از جهت روشنایی قوی تر و هم از جهت دوام باقی تر است
فرهنگ لغت هوشیار
لوایح
((لَ یِ))
جمع لایحه و لایح
تصویری از لوایح
تصویر لوایح
فرهنگ فارسی معین
لوایح
لایحه ها، نوشته هایی که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد، در علوم سیاسی قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس می شود، جمع واژۀ لایحه
تصویری از لوایح
تصویر لوایح
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوایح
تصویر دوایح
جمع دائحه، درختان بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایح
تصویر روایح
بوها، جمع رایحه (رائحه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوافح
تصویر لوافح
چیزهای گرم و سوزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوایم
تصویر لوایم
لایمه ها، لایم ها، سرزنش ها، جمع واژۀ لایمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روایح
تصویر روایح
رایحه ها، نسیمها یا بوهایی که به مشام می رسد، بوها، بوی ها، بوهای بد یا بوی خوش، جمع واژۀ رایحه
فرهنگ فارسی عمید
جمع فایحه پراکنده کننده های بوی: شکر و سپاسی که فوایح نشر آن چون نسیم صبا جعد وطره سنبل شکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوائح
تصویر لوائح
جمع لائحه، بفتح روشنی ها و نام کتابی در تصوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوایم
تصویر لوایم
جمع لائم (لایم) و لائمه (لایمه)
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن زنان باردار، بادهای بارانزا، تازیانه ها، بارور کنندگان جمع لاقح و لاقحه: آبستن کنندگان (بادها و جز آنها) : از شهاب الدین مسعود شنیدم... که اشجار حصول مقاصد بلواقح شمول دولت بارور نشده، آستن شدگان آبستنان. یابادها (ریاح) لواقح. بادهایی که درختان را آبستن کنند: و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لافح، جمع لافحه، زنندگان به شمشیر سوزندگان جمع لافح ولافحه: زنندگان بشمشیر، سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است... و قاهری که مصابیح سما شعله ای از لوافح نقمت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روایح
تصویر روایح
((رَ یِ))
جمع رایحه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوایح
تصویر فوایح
((فَ یِ))
جمع فایحه، بوی خوش دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوایم
تصویر لوایم
((لَ یِ))
جمع لائمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لواقح
تصویر لواقح
((لَ قِ))
جمع لاقح و لاقحه، آبستن کنندگان (بادها و جز آن ها)، آبستن شدگان
فرهنگ فارسی معین
پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواح
تصویر لواح
تشنه شدن، درخشیدن آذرخش، پیداشدن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایح
تصویر لایح
((یِ))
آشکار، پیداشونده، درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایح
تصویر لایح
هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی عمید