جمع واژۀ لاقح، ناقۀ آبستن شده. آبستنان. (منتخب اللغات). و نیز بادها که درخت و ابر را باردار گرداند، جنگ، ریاح لواقح، بادهایی که درختان را آبستن کند. (ترجمان القرآن جرجانی). بادهای آبستن کننده. آبستن کنندگان. (منتخب اللغات) : شجرۀ مشاجرت هر دو برادر به لواقح کوافح (؟) بارور شد. (ترجمه تاریخ یمینی 325). و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت. (جهانگشای جوینی)