جدول جو
جدول جو

معنی لواقح - جستجوی لغت در جدول جو

لواقح(لَ قِ)
جمع واژۀ لاقح، ناقۀ آبستن شده. آبستنان. (منتخب اللغات). و نیز بادها که درخت و ابر را باردار گرداند، جنگ، ریاح لواقح، بادهایی که درختان را آبستن کند. (ترجمان القرآن جرجانی). بادهای آبستن کننده. آبستن کنندگان. (منتخب اللغات) : شجرۀ مشاجرت هر دو برادر به لواقح کوافح (؟) بارور شد. (ترجمه تاریخ یمینی 325). و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
لواقح
به گونه رمن زنان باردار، بادهای بارانزا، تازیانه ها، بارور کنندگان جمع لاقح و لاقحه: آبستن کنندگان (بادها و جز آنها) : از شهاب الدین مسعود شنیدم... که اشجار حصول مقاصد بلواقح شمول دولت بارور نشده، آستن شدگان آبستنان. یابادها (ریاح) لواقح. بادهایی که درختان را آبستن کنند: و روی زمین خلعت ملون بهار پوشید... و بادهای لواقح وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
لواقح((لَ قِ))
جمع لاقح و لاقحه، آبستن کنندگان (بادها و جز آن ها)، آبستن شدگان
تصویری از لواقح
تصویر لواقح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوایح
تصویر لوایح
لایحه ها، نوشته هایی که در آن پیشنهاد یا ادعایی ارائه شده باشد، در علوم سیاسی قانونی که از طرف دولت برای تصویب تقدیم مجلس می شود، جمع واژۀ لایحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوافح
تصویر لوافح
چیزهای گرم و سوزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواحق
تصویر لواحق
لاحق ها، ویژگی چیزهایی یا کسانی که بعد از چیز یا کس دیگر بیایند و به آن بپیوندند، جمع واژۀ لاحق
فرهنگ فارسی عمید
(لَ حِ)
جمع واژۀ لاحق. ملحقات. پیوستها به دنبال چیزی. (منتخب اللغات) ، جمع واژۀ لاحقه: و بر آنجمله که در احیای سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آن رابه لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه). گمان نمی باشد که شنزبه سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد. (کلیله و دمنه). به قضاء سوابق حقوق نعمت ملک رضی نوح و لواحق امیر ابوالحرث که سلالۀ ملک و وارث تاج و تخت اوست ایستاده ایم. (ترجمه تاریخ یمینی). آنچه طرف ختای است به صاحب محمود یلواج که سوابق بندگیها به لواحق هواداری مقرون گردانید. (جهانگشای جوینی) ، در اصطلاح منجمان، عبارت است از خمسۀ مسترقه و آن پنج روز از سال اصطلاحی است و بیان آن در لفظ سنه بگذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
چیزی اندک. (منتخب اللغات). یقال: ماذقت لواقا، یعنی نچشیدم چیزی را. (منتهی الارب). لماظ. لماق. لماک. و رجوع به سه کلمه اخیر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ قَ)
تشنه شدن. (تاج المصادر). لوح. لؤوح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نعت از لقاح و لقح. آنچه نخل را به وی گشنی دهند. (منتخب اللغات) ، بادی که ابر را گرد کند و درخت را بیدار کند. بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور کند. (برهان). ج، لواقح. (مهذب الاسماء) ، آبستن. (منتخب اللغات). ناقۀ آبستن شده. ج، لواقح. (منتهی الارب) ، جنگ (سمی استعاره). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ فِ)
جمع واژۀ لافحه و لافح. (اقرب الموارد). زنندگان به شمشیر و سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است که... و قاهری که مصابیح سما شعلۀ از لوافح نقمت او. (ترجمه تاریخ یمینی ص 437)
لغت نامه دهخدا
(لَ قِ)
پائین شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ یِ)
لوائح. جمع واژۀ لایحه و لایح. رجوع به لایحه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ءِ)
جمع واژۀ لائحه. صاحب غیاث گوید: به فتح روشنیها جمع لائحه ونام کتاب در تصوف... و آنچه در ابتدای تاج المدائح طغرا لوائح به معنی جمع لوح مستفاد میشود در هیچ کتاب لغت و صرف به ثبوت نمیرسد - انتهی. جرجانی گوید: هی یلوح من الاسرار الظاهره من السمو من حال الی حال و عندنا ما یلوح للبصر اذا لم یتقید بالجارحه من الانوار الذاتیه لا من جهت القلب. (تعریفات اصطلاحات صوفیه)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
سم سخت. (از اقرب الموارد). سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شوخگین. (منتهی الارب) ، زشت. (دهار)
لغت نامه دهخدا
جمع لاحقه، رسندگان آیندگان پیوستگان افزوده ها دنباله ها و پنجه دزدیده جمع لاحق لاحقه: پیوسته ها بدنبال چیزی مقابل سوابق: برآن جمله که در احیای سوابق امیر عادل ناصر الدین والدوله... سعی نمود تا آن را به لواحق خویش بیاراست و رسوم ستوده او را تازه و زنده گردانید، ملحقات ضمایم: از علوم اعداد و مقادیر و لواحق آن، حوادث تازه مقابل سوابق: و بروزگار از هر دو جانب تمکن یافته و قدیم و حدیث آن بهم پیوسته و سوابق بلواحق مقرون شده، توابع ناحیه ای اعمال: و در آن محال عاطفت پادشاهانه ایالت و ولایت همدان و نهاوند و بروجرد و... لر کوچک باتمام توابع و لواحق با میرزاده رستم رجوع فرمود، خمسه مسترقه پنجه دزدیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لافح، جمع لافحه، زنندگان به شمشیر سوزندگان جمع لافح ولافحه: زنندگان بشمشیر، سوزندگان: عقل داند که مسبب همه قادری است... و قاهری که مصابیح سما شعله ای از لوافح نقمت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواقن
تصویر لواقن
پایین شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواقه
تصویر لواقه
نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن شده، جفت گشن، باد بارور کننده آنچه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیداکند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شده (ناقه و غیره) جمع لواقح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواح
تصویر لواح
تشنه شدن، درخشیدن آذرخش، پیداشدن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لائح (لایح) و لائحه (لایحه) : لایحه ها، اثبات مراد است بازودی نفی آن (هجویری)، اسرار ظاهره ایست که در ترقی از حالی بحالی ظاهر میشود (ابن العربی)، لوایح و طوالع و لوامع سه کلمه در معنی نزدیک یکدیگرند و فرق بزرگی بین آنها نیست و عبارتند از صفات مبتدیان اهل سلوک که رو بترقی میروند. بترتیب اول لوایح است بعد لوامع و بعد طوالع. لوامع مانند برقی است که بمحض ظهور پنهان میشود. لوامع روشن تر از لوایح است و بان سرعت زوال نمی یابد بلکه اندکی باقی می ماند اما طوالع هم از جهت روشنایی قوی تر و هم از جهت دوام باقی تر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوائح
تصویر لوائح
جمع لائحه، بفتح روشنی ها و نام کتابی در تصوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواحق
تصویر لواحق
((لَ حِ))
جمع لاحقه و لاحق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوایح
تصویر لوایح
((لَ یِ))
جمع لایحه و لایح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاقح
تصویر لاقح
((قِ))
آن چه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شونده
فرهنگ فارسی معین
ضمایم، منضمات، پیشامدها، حوادث
متضاد: سوابق
فرهنگ واژه مترادف متضاد