جدول جو
جدول جو

معنی لهیدن - جستجوی لغت در جدول جو

لهیدن
له شدن، کوبیده شدن، ضایع شدن میوه
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
فرهنگ فارسی عمید
لهیدن(دَرْ کَ دَ)
له شدن. (یک مصدر بیشتر ندارد و گویا امر هم ندارد). خرد و خاکشی شدن. له و په شدن. له و لورده شدن
لغت نامه دهخدا
لهیدن
له شدن
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لهیدن((لِ دَ))
له شدن، له و په شدن
تصویری از لهیدن
تصویر لهیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لبیدن
تصویر لبیدن
سخن لاف و گزاف گفتن، هرزه گویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمیدن
تصویر لمیدن
لم دادن، تکیه دادن، پشت دادن به بالش و دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقیدن
تصویر لقیدن
لق شدن، جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهیدن
تصویر جهیدن
جستن، جستجو کردن، جوییدن، پیدا کردن، یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
رها شدن، رهایی یافتن، آزاد شدن، نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
زاییدن، بچه آوردن، تراویدن، تراویدن آب از درز چیزی، کنایه از به وجود آمدن، برای مثال قوتت از قوت حق می ز هد / نه از عروقی کز حرارت می جهد (مولوی - ۳۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نهادن، گذاشتن، اندیشه کردن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
کوبیده و نرم شده، میوۀ خراب شده، کنایه از خسته و کوفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیدن
تصویر هلیدن
هشتن، گذاشتن، اجازه دادن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن برای مثال چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
(لِ دَ)
درخور لهیدن. که له شود. که لهیدن تواند
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهیدن
تصویر سهیدن
سهستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یهیدن
تصویر یهیدن
ویران کردن و خراب و فاسد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیدن
تصویر هلیدن
بجایی نهادن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نصب کردن، نشاندن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
له شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لییدن
تصویر لییدن
خائیدن، جاویدن، جویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمیدن
تصویر لمیدن
تکیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لسیدن
تصویر لسیدن
لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیدن
تصویر لغیدن
جنبیدن در جای خود پس از استواری، لغ لغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نااستوار بودن در جای خود و جنبیدن (چنانکه تخم مرغ فاسد یا دندان کرم خورده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکیدن
تصویر لکیدن
لک رفتن لکه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدیدن
تصویر لدیدن
دو کناره دو سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبیدن
تصویر لبیدن
هرزه گویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
نجات یافتن، آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
زاییدن و تولد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیدن
تصویر جهیدن
برجستن، پریدن روی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیدن
تصویر جهیدن
((جَ دَ))
جست زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
((رَ دَ))
آزاد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهیدن
تصویر زهیدن
((زِ دَ))
زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهیدن
تصویر سهیدن
((سَ دَ))
ترسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبیدن
تصویر لبیدن
((لَ دَ))
سخنان لاف و گزاف گفتن
فرهنگ فارسی معین