- لهاز
- تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
معنی لهاز - جستجوی لغت در جدول جو
- لهاز ((لِ))
- چوب پاره ای که به وسیله آن سوراخ تبر و چرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسب نجیب و اصیل که به جهت نتاج گرفتن آنرا در گله اسب رها کنند
بانگ و فریاد، نعره
رخت عروس، اسباب و لوازم خانه، ساز و برگ
کسی که بدگویی مردم را بکند، نمام
اسب نجیب و اصیل که در رمه برای جفت گیری رها کنند
بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشرو گله، کنایه از پیشرو
جهیزیه، اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام می دهند مثلاً جهاز تنفس، جهاز هضم، کشتی، سفینه، ساز و برگ، اسباب و لوازم
جهاز تنفس: در علم زیست شناسی مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام می دهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای و دو ریه، دستگاه تن
جهاز تنفس: در علم زیست شناسی مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام می دهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای و دو ریه، دستگاه تن
گردنه
آک کننده نکوهنده سخن چین دو به هم زن عیب کننده نمام بد گوی: ویل لکل همزه بهر زبانی بد بود هماز را لماز را جز چاشنی نبود دوا. (دیوان کبیر 23: 1)
خرده، عیب
بادام فروش
لهات در فارسی: ملازه کزه زبانک زبان کوچک
لشکر بسیار
سپید، گاو نر سپید
خوراک اندک
هکچه هکهک دم مرگ
زبان کوچک که در بیخ حلق قرار دارد
تشنگی، زبانه زدن، آفرازه
اندازه
ترس، بیم
((جَ یا جِ))
فرهنگ فارسی معین
ساز و برگ، اسباب و اثاثیه، مجموعه اعضایی که در بدن عمل معینی راانجام می دهند، جهاز هاضمه، اثاثیه ای که عروس با خود به خانه داماد می برد، پالان شتر، دستگاه
ترس، بیم
بانگ، فریاد، نعره، برای مثال فرخی بندۀ تو بر در تو / از نشاط تو بر کشیده دهاز (فرخی - ۲۰۲)
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، کنج، ملاز، ملازه، کده
کام
کام
برای او: مادینه، به سود او: مادینه، برای آنها، به سود آن ها برای او (مونث)، بسود او (مونث)، برای آنها ، بسود آنها ( جمع)