جدول جو
جدول جو

معنی بهاز

بهاز((بِ))
اسب نجیب و اصیل که برای جفت گیری آن را در میان گله اسب رها کنند
تصویری از بهاز
تصویر بهاز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بهاز

بهاز

بهاز
اسب نجیب و اصیل که به جهت نتاج گرفتن آنرا در گله اسب رها کنند
بهاز
فرهنگ لغت هوشیار

بهاز

بهاز
اسب اصیلی را گویند که در ایلقی بجهت نتاج گرفتن سر دهند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) ، پوزش آورنده. (ناظم الاطباء) ، ادعای بی جا کننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، حیله کننده. (ناظم الاطباء) ، سازندۀ دست آویز و واسطه و سبب:
افزار سخن نشاط و ناز است
زین هر دو سخن بهانه ساز است.
نظامی
لغت نامه دهخدا

بهناز

بهناز
خوش ناز و ادا، با ناز و کرشمه، مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه)
بهناز
فرهنگ نامهای ایرانی

بغاز

بغاز
ترکی تنگه آبراه -1 قطعه چوبی که کفشگیران میان کفش و قالب گذارند پغاز فانه پانه فهانه، تکه چوبی که نجاران بوقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند پغاز فانه پانه فهانه. قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه (بحر الجزایر) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه
فرهنگ لغت هوشیار