جدول جو
جدول جو

معنی لنج - جستجوی لغت در جدول جو

لنج
لب، لپ، دو طرف دهان از بیرون، برای مثال نه همه کار تو دانی نه همه زور تو ر ا ست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۵)
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی عمید
لنج
قایق بزرگ موتوری که معمولاً از چوب یا مواد فایبرگلاس ساخته می شود
خوشۀ انگور که دانه های آن را کنده یا خورده باشند
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی عمید
لنج
ناز، خرام، آن رفتاری باشد از روی ناز و کبر
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ لغت هوشیار
لنج
سدر
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی معین
لنج
((لُ نْ))
لپ
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی معین
لنج
((لَ نْ))
خرام، ناز
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی معین
لنج
((لَ))
لنگ، شل، اعرج، لنگ
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی معین
لنج
((لَ یا لِ))
بیرون کشیدن، بیرون بردن چیزی را از جایی به جایی
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی معین
لنج
ناز، خرام
تصویری از لنج
تصویر لنج
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنجه
تصویر لنجه
لب، گرداگرد دهان، چانه
لنجه کردن: چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنجه
تصویر لنجه
رفتار از روی ناز و خرام ناز، خرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنجه
تصویر لنجه
لب لنج، گرد بر گرد دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنجه
تصویر لنجه
((لُ جَ یا جِ))
لب، لنج، گرد بر گرد دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنجه
تصویر لنجه
((لَ جِ))
رفتاری از روی ناز و عشوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلنج
تصویر بلنج
اندازه مقدار، مبلغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلنج
تصویر آلنج
آلوچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلنج
تصویر فلنج
جمع
فرهنگ واژه فارسی سره
پارسی تازی گشته خلنگ درختی است که از آن تیرو نیزه سازند خلنج و خلنگ پارسی برابر است باابلق گرفتن اعضا و کندن بناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلنج
تصویر سلنج
کسی که لب بالایین یا لب زیرین او چاک داشته باشد لب شکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلنج
تصویر شلنج
سجاده و جانماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنج
تصویر کلنج
عجب، تکبر، خودستایی
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلنج
تصویر بلنج
مقدار، اندازه، قدر و اندازۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلنج
تصویر سلنج
لب شکری، کسی که یکی از دو لب او شکافته باشد، لب شکافته، شکرلب، سه لنج، سه لب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلنج
تصویر خلنج
خلنگ، گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلنج
تصویر صلنج
مرغ بزرک سهره خانگی در انگلیسی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلنج
تصویر بلنج
((بَ لَ))
اندازه، مقدار، مبلغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنج
تصویر خلنج
((خَ لَ))
دو رنگ، ابلق، خلنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلنج
تصویر سلنج
((س لُ))
لب شکری، کسی که یکی از دو لب او چاک داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از النج
تصویر النج
ریشه ای شبیه زردک، متعلق به گیاهی با ساقۀ ستبرو گل های سفید که در طب قدیم کاربرد داشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلنج
تصویر آلنج
آلوچه، آلوچۀ جنگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنجه کردن
تصویر لنجه کردن
چانه زدن دربارۀ قیمت چیزی بعد از ختم معامله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنجیدن
تصویر لنجیدن
درآوردن، بیرون کشیدن، از ریشه درآوردن چیزی از جایی، آهختن
خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
یونانی تازی گشته سرخس گرمسیری، مهر گیاه حکیم مومن در تحفه نویسد: لغت یونانی است و شریف گوید که او را در شام منسم نامند. - در لکلرج 1 ص 397 (ترجمه ابن البیطار) بصور حب المیشم و میسم و بشم و منشم ومنسم آمده و آنرا یکی از گونه های بلسان میداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنجیدن
تصویر لنجیدن
بیرون کشیدن، آختن
فرهنگ لغت هوشیار
در حال کشیدن پا روی زمین و کشان کشان رفتن: زرین کلاه آرامش وخوش یمرموزی در خودش حس میکرد مثل خوشی کسی که بدون پول بدون امید و بدون آتیه لنجاره کش در یک شهر غریب میرود
فرهنگ لغت هوشیار