غلام ملم، کودک نزدیک به بلوغ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلای نازل. سختی و بلا: این تصور مکن که در هیچ ملم و مهم که پیش آید... مرا از پیشبرد کار تو اغفال و اذهان تواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 112). او را به دفع آن مهم و دفع آن ملم دعوت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 126). و رجوع به ملمه و ملمات شود
غلام ملم، کودک نزدیک به بلوغ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلای نازل. سختی و بلا: این تصور مکن که در هیچ ملم و مهم که پیش آید... مرا از پیشبرد کار تو اغفال و اذهان تواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 112). او را به دفع آن مهم و دفع آن ملم دعوت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 126). و رجوع به ملمه و ملمات شود
رجل ملم، آنکه جمع کند قوم یا عشیرۀ پراکندۀ خود را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - رجل ملم معم ّ، مردی که کارهای مردم اصلاح کند و نیکی او به همگان رسد. (از اقرب الموارد)
رجل ملم، آنکه جمع کند قوم یا عشیرۀ پراکندۀ خود را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - رجل ملم مِعَم ّ، مردی که کارهای مردم اصلاح کند و نیکی او به همگان رسد. (از اقرب الموارد)
نام دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در سه هزارگزی خاور سیاهکل. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 53 تن سکنه. آب آن از رود خانه شمردو. محصول آنجا برنج و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در سه هزارگزی خاور سیاهکل. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 53 تن سکنه. آب آن از رود خانه شمردو. محصول آنجا برنج و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 12000گزی جنوب خاوری مینودشت. کوهستانی و معتدل. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، ابریشم، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی، کرباس، شال و چادرشب و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 12000گزی جنوب خاوری مینودشت. کوهستانی و معتدل. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، ابریشم، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی، کرباس، شال و چادرشب و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لبالب. مالامال. (برهان). پر. مملوّ. نیک پر. پر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن. رجوع به لبالب شود: نه از لشکر ما کسی کم شده ست نه این کشور از خون لمالم شده ست. فردوسی. (رشیدی این لغت را به ضم هر دو لام و در شعرفردوسی کلمه کم را در مصراع اول گم (به کاف فارسی) آورده است و صاحب آنندراج بر هر دو ایراد کرده)
لبالب. مالامال. (برهان). پُر. مَملوّ. نیک پُر. پُر تا لبه چنانکه از سر بخواهد شدن. رجوع به لبالب شود: نه از لشکر ما کسی کم شده ست نه این کشور از خون لمالم شده ست. فردوسی. (رشیدی این لغت را به ضم هر دو لام و در شعرفردوسی کلمه کم را در مصراع اول گم (به کاف فارسی) آورده است و صاحب آنندراج بر هر دو ایراد کرده)
انبوهی و ازدحام عده کثیر از هر چیزی در حال جنبش:لملمۀ بچه. لملمۀ شپش. لملمۀ مگس. لملمۀ کرم. - لملمۀ شپش شدن سر و جز آن، بی نهایت شدن شپش آن و این از مادۀ لملم عرب آمده است: سرش لملمۀ شپش شده است. رجوع به لملم شود
انبوهی و ازدحام عده کثیر از هر چیزی در حال جنبش:لملمۀ بچه. لملمۀ شپش. لملمۀ مگس. لملمۀ کرم. - لملمۀ شپش شدن سر و جز آن، بی نهایت شدن شپش آن و این از مادۀ لملم عرب آمده است: سرش لُملمۀ شپش شده است. رجوع به لملم شود
یا یلملم، هر دو صحیح و مستعمل اند ویاء در یلملم بدل از همزه است و زاید نیست، کوهی ازکوههای تهامه است و از مکه دو شب فاصله دارد و آن میقات مردم یمن است. ابو دهبل در وصف شتر خود گوید: خرجت بها من بطن مکه بعد ما اصات المنادی للصلاه و أعتما فما نام من راع و لاارتد سامر من الحی، حتی جاوزت بی الملما. (از معجم البلدان)
یا یلملم، هر دو صحیح و مستعمل اند ویاء در یلملم بدل از همزه است و زاید نیست، کوهی ازکوههای تهامه است و از مکه دو شب فاصله دارد و آن میقات مردم یمن است. ابو دهبل در وصف شتر خود گوید: خرجت بها من بطن مکه بعد ما اصات المنادی للصلاه و أعتما فما نام من راع و لاارتد سامر من الحی، حتی جاوزت بی الملما. (از معجم البلدان)
کوهی است بر دو منزل از مکۀ معظمه و آن میقات اهل یمن است در حج، و آن را الملم و یرمرم نیز خوانند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جایی است در دو شب راه از مکه و این میقات اهل یمن است. (از معجم البلدان). نام وادی یا موضعی است که اهل حرم در آنجا احرام بندند. (آنندراج). لغتی است در الملم، و آن میقات اهل یمن است. (از تاج العروس)
کوهی است بر دو منزل از مکۀ معظمه و آن میقات اهل یمن است در حج، و آن را الملم و یرمرم نیز خوانند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جایی است در دو شب راه از مکه و این میقات اهل یمن است. (از معجم البلدان). نام وادی یا موضعی است که اهل حرم در آنجا احرام بندند. (آنندراج). لغتی است در الملم، و آن میقات اهل یمن است. (از تاج العروس)