معنی لملمه - فرهنگ فارسی معین
معنی لملمه
لملمه((لُ لُ مَ یا مِ))
انبوهی و ازدحام عده بسیار از هر چیزی در حال جنبش
تصویر لملمه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لملمه
لملمه
لملمه
انبوهی و ازدحام عده بسیار از هر چیزی در حال جنبش: لملمه بچه لملمه شپش لملمه مگس
فرهنگ لغت هوشیار
لملمه
لملمه
انبوهی و ازدحام عده کثیر از هر چیزی در حال جنبش:لملمۀ بچه. لملمۀ شپش. لملمۀ مگس. لملمۀ کرم. - لملمۀ شپش شدن سر و جز آن، بی نهایت شدن شپش آن و این از مادۀ لملم عرب آمده است: سرش لُملمۀ شپش شده است. رجوع به لملم شود
لغت نامه دهخدا
لملمه
لملمه
گرد گردانیدن. یقال: لملم الحجر اذا اداره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لمومه
لمومه
گردآورنده. یقال: دارنا لمومه، ای تجمعالناس و تربهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ملمه
ملمه
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
فرهنگ لغت هوشیار
لملم
لملم
گرد و فراهم آمدۀ بسیار. یقال: حی ٌ لملم و جیش ٌ لملم، ای کثیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.