جدول جو
جدول جو

معنی للم - جستجوی لغت در جدول جو

للم
(لَ لَ)
نام دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در سه هزارگزی خاور سیاهکل. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 53 تن سکنه. آب آن از رود خانه شمردو. محصول آنجا برنج و صیفی. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلم
تصویر سلم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حلم
تصویر حلم
بردبار شدن، بردباری کردن، بردباری، شکیبایی، صبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثلم
تصویر ثلم
ثلمه ها، چاک ها، جمع واژۀ ثلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثم
تصویر لثم
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم
تصویر علم
رایت، پرچم، بیرق، نشان، نشانه، در علوم ادبی نامی که شخص به آن معروف باشد، اسم خاص، مهتر، بزرگ تر قوم،
پارچۀ بسته شده بر بالای چوبی که در مراسم عزاداری در جلو دستۀ عزاداران حمل می شود، نقش و نگار جامه
علم به خون تازه (چرب) کردن: علم را به خون دشمن آغشته ساختن در جنگ
علم روز: کنایه از صبح، آفتاب
علم شدن: کنایه از مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن، برای مثال هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی - ۱۵۶)
علم صبح: کنایه از روشنایی صبح
علم کردن: راست کردن، افراشتن، برافراشتن، کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود، کنایه از آماده کردن، کنایه از تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی، کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند، کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحم
تصویر لحم
قسمتی از بافت بدن که در مهره داران روی استخوان ها و زیر پوست قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلم
تصویر حلم
آنچه شخص در خواب می بیند، رؤیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لله
تصویر لله
برای خدا، برای رضای خدا، خدای را
لله الحمد: سپاس خدای را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلم
تصویر ظلم
ستم کردن، جور، ستمگری، بیداد، ستم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلم
تصویر سلم
آشتی، صلح، کسی که در صلح و آشتی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلم
تصویر بلم
زورق کوچک، قایق کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم
تصویر علم
دانستن، یقین کردن، یقین، معرفت، دانش
علم ازلی: علم الهی، علم غیب
علم اسفل: حکمت طبیعی
علم اوسط: علم ریاضی
علم بیان: علمی که به وسیلۀ آن می توان فهمید کدام یک از طرق تعبیر واضح تر و برای ادای مقصود مناسب تر است، به عبارت دیگر علمی که شناخته می شود به آن ایراد معانی در انحای مختلف و آن شامل سه باب است، باب اول در تشبیه، باب دوم در مجاز و استعاره، باب سوم در کنایه
علم حروف: علمی که از خواص و تاثیر حروف به طور مفرد یا مرکب بحث می کند و موضوع آن حروف هجا است، علم سیمیا
علم الهی: علمی که دربارۀ ذات واجب الوجود بحث می کند
حکمت الهی: علمی که دربارۀ ذات واجب الوجود بحث می کند، علم الهی
علم غیب: علم بر امور پنهانی، غیب دانی، برای مثال حاجت موری به علم غیب بداند / در بن چاهی به زیر صخرۀ صمّا (سعدی۲ - ۳۰۳)
علم لاهوت: علمی که دربارۀ عقاید متعلق به خداوند و خداشناسی بحث می کند
علم لدنی: مقابل علم مکتسب، دانش ذاتی، علم من لدن، علمی که از طریق کشف و شهود حاصل شود، دانشی که بدون فراگیری از جانب خدا به کسی داده شود
علم لدن: مقابل علم مکتسب، دانش ذاتی، علم من لدن، علمی که از طریق کشف و شهود حاصل شود، دانشی که بدون فراگیری از جانب خدا به کسی داده شود، علم لدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظلم
تصویر ظلم
ظلمت ها، تاریکی ها، جمع واژۀ ظلمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطم
تصویر لطم
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجم
تصویر لجم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلم
تصویر دلم
آبله، جوش های ریز که روی پوست بدن پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخم
تصویر لخم
گوشتی که چربی و استخوان نداشته باشد، گوشت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلم
تصویر خلم
قهر، غضب، خشم، برای مثال خلم بهتر از چنین حلم ای خدا / که کند از نور ایمانم جدا (مولوی - ۳۰۰)، گل چسبناک
فرهنگ فارسی عمید
آشتی و صلح پایه و نردبان تسلیم شدن، باختیار کسی در آمدن پایه و نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلم
تصویر تلم
کشاورز، برزگر، پسر، زرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلم
تصویر خلم
خشم، غضب و بمعنی یار و دوست هم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلم
تصویر حلم
آهستگی، بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الم
تصویر الم
رنج ویدا، دردمندی فرخا دردمند شدن، دردمندی، درد، جمع آلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلم
تصویر جلم
ممرز
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
فرهنگ لغت هوشیار
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلم
تصویر دلم
کبوتر جاهی از پرندگان بچه مار از خزندگان پیل از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلم
تصویر بلم
کولی ریزه ماهی (بلم برابر با قایق پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای ریشه ای غده یی محتوی مواد ذخیره ای می باشد نباتی است دو ساله یعنی در سال دوم کشت می شود گل وی دهد. برگهایش سبز روشن و دارای موهای کوتاه است. شلغم از سرما عاجز نیست و گرمای زیادی هم برای نموش لازم ندارد. و چون دارای ویتامین سی فراوان و املاح مفید برای بدن است بهترین ماده غذایی به صورت سوپ یا آش برای اشخاصی که دچار گریپ یا سرما خوردگی شده اند می باشد شالغم لفت بوشاد شملخ شلجم شنجم عنقلی شلیم عنقیلی عنغلی سلجم شلغم قمری. یا شلغم بیابانی. شلغم روغنی. گونه ای شلغم که شباهت زیادی به نداب دارد و دانه های آن محتوی 30 درصد روغن است. مواد اندوخته ریشه این گونه شلغم از شلغم معمولی کمتر است. شلغم بیابانی. یا شلغم فرنگی. بیخ گیاهی شبیه سیب زمینی. بوته وی دارای شاخه های راست و بلند و گاهای دراز است و آن برای ساختن ترشی استعمال می شود. سیب زمینی ترشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلم
تصویر سلم
لوح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظلم
تصویر ظلم
بیداد، جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلم
تصویر قلم
خامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علم
تصویر علم
دانش
فرهنگ واژه فارسی سره
سنجاقک
فرهنگ گویش مازندرانی