جدول جو
جدول جو

معنی للا - جستجوی لغت در جدول جو

للا
خودمانی، ساده، بی شیله پیله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علا
تصویر علا
(پسرانه)
بزرگی، رفعت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
(دخترانه)
شبانه، لیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیا
تصویر لیا
(دخترانه)
خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلا
تصویر آلا
(دخترانه و پسرانه)
نعمتها، نیکی ها، پرچم، پروا، احتیاط
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طلا
تصویر طلا
(دخترانه)
طلا، فلزی زرد رنگ و نسبتاً نرم، زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لله
تصویر لله
برای خدا، برای رضای خدا، خدای را
لله الحمد: سپاس خدای را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملا
تصویر ملا
محل اجتماع گروهی از مردم
ملا اعلی: فرشتگان در عالم بالا، کنایه از عالم ارواح مجرده، عالم بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عللا
تصویر عللا
بانگ، فریاد، شور و غوغا، هیاهو، برای مثال گر چو ما گیتی مجبور قضا و قدر است / پس چرا از ما بر گیتی چندین عللاست (مسعودسعد - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلا
تصویر هلا
حرف ندا به معنای ای، ایا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقا
تصویر لقا
دیدار کردن، دیدار، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علا
تصویر علا
رفعت، بلندی قدر، شرف، بزرگواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولا
تصویر لولا
ابزاری که با آن در را به چهارچوب وصل می کنند و در به وسیلۀ آن باز و بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لال
تصویر لال
کسی که زبانش می گیرد و نمی تواند درست حرف بزند، گنگ
لعل، سرخ، رنگ سرخ، برای مثال دو لب چو نار کفیده دو برگ سوسن سرخ / دو رخ چو نار شکفته دو برگ لالۀ لال (عنصری - ۳۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لالا
تصویر لالا
درخشان، تابان
للیه، مردی که پرستار و مربی شاه زادگان و کودکان بزرگ زادگان بوده است
لؤلؤ لالا: مروارید درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلا
تصویر آلا
آل، پسوند متصل به واژه به معنای سرخ کم رنگ
آلاینده مثلاً خوی آلا، دهان آلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الا
تصویر الا
حرف استثنا، جز، به جز، غیر، غیر از، مگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکا
تصویر لکا
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پایزار، پاپوش، پایدان، لخا، پاافزار، پااوزار
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، ساختیان، پرنداخ، پرانداخ، گوزگانی، اپرنداخ، پرندخ، کوزکانی، سختیان
لاک
رنگ سرخ
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، رز، آتشی، گل سوری، ورد، چچک، گل آتشی، سوری، بوی رنگ، برای مثال در کنارش نه آن زمان کاکا / تا شود سرخ چهره اش چو لکا (سنائی۱ - ۱۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلا
تصویر بلا
غم، اندوه، رنج، گرفتاری، آزمودن در خیر یا شر، آزمایش در نعمت یا محنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلا
تصویر غلا
گران شدن نرخ، گرانی نرخ
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لَ)
بانگ و شور و غوغا. هلالوش. هیابانگ. رجوع به علالا شود:
گر چو ما گیتی مجبور قضا و قدر است
پس چرا از ما برگیتی چندین عللاست ؟
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
بریانی، آتش به آتش، پارسی تازی گشته الا هلا آواز دادن، کسی یا کسانی را برای اطعام یا چیزی دادن، آواز دادن، برای طعام خورانیدن یا چیزی دادن، به کسی، دعوت و خواندن جمعی از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلا
تصویر شلا
لنگی در اندام، کم سویی در چشم، تن، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تیغ کویک تیغ خرمابن، مرغ باران آفریکایی روغن گیری کره گیری، کره کره ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلا
تصویر تلا
پیمان، زینهار، سائل، گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلا
تصویر حلا
بر زمین افکندن، دادن و عطا کردن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
روشنگر، بسیار جلا دهنده، روشن کردن، افروختن، زدودن صیقل دادن، آواره شدن، جلا وطن، آوارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلا
تصویر دلا
جمع دلو، سبو ها آبکش ها کوزه ها دهو ه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع الا، روزی ها جمع الی الی والی نعمتها نیکیها نیکوییها، سرخ نیمرنگ، پشت گلی
فرهنگ لغت هوشیار
آزمایش، آزمون، بلیه، اندوه، رنج، گرفتاری، استانک آسیب گزند، آزمون آزمایش، ستم جسک، زرنگ، کار سخت پتیاره ز غم خوردن بتر پتیاره ای نیست زن بیشرم بد کاره، زفت (بخیل) ژکور -1 آزمایش آزمون امتحان، سختی گرفتاری رنج، مصیبت آفت، بدبختی که بدون انتظار و بی سبب بر کسی وارد آید، ظلم و ستم، بسیار زرنگ محیل حیله گر. یا بلا آسمانی. آفت بزرگ ناگهانی. یا بلا جان. -1 آنکه یا آنچه موجب مزاحمت است، معشوق محبوب. یا بلا سیاه. فتنه آشوب، رنج گزند محنت، تعدی جور آزار، تشویش پریشانی. یا بلا بسر کسی آوردن، کسی را گرفتار زحمت کردن، یا خوردن بلا به... اصابت بلا به. . .: (بلات بخورد بجانم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلا
تصویر تلا
طلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلا
تصویر خلا
تهیگی، ونگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طلا
تصویر طلا
تلا، زر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلا
تصویر بلا
گزند
فرهنگ واژه فارسی سره