خوار. (منتهی الارب). مرد خوار. (مهذب الاسماء) ، ناکس و فرومایه خواه زن و خواه مرد، بئر لقیطه، چاه کهنۀ عادی که ناگاه برافتد. لقیط، بنواللقیطه، گروهی است از عرب. (منتهی الارب)
خوار. (منتهی الارب). مرد خوار. (مهذب الاسماء) ، ناکس و فرومایه خواه زن و خواه مرد، بئر لقیطه، چاه کهنۀ عادی که ناگاه برافتد. لقیط، بنواللقیطه، گروهی است از عرب. (منتهی الارب)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 63000گزی شمال اهواز، کنار راه آهن آهودشت. دشت، گرمسیر و مالاریائی و دارای 200 تن سکنه. آب آن از رود خانه سلماس. محصول آنجا غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. ساکنین از سادات قومانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 63000گزی شمال اهواز، کنار راه آهن آهودشت. دشت، گرمسیر و مالاریائی و دارای 200 تن سکنه. آب آن از رود خانه سلماس. محصول آنجا غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است. ساکنین از سادات قومانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
لقیه در فارسی: دیدار لقیه در فارسی: یک بار دیدار مونث لقی دیدار کننده یک بار دیدن، دیدار کردن ملاقات: جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربالله (مثنوی لغ)
لقیه در فارسی: دیدار لقیه در فارسی: یک بار دیدار مونث لقی دیدار کننده یک بار دیدن، دیدار کردن ملاقات: جز یکی لقیه که اول از قضا بر وی افتاد و شد او را دلربالله (مثنوی لغ)
یافته بر گرفته، سر راهی سند هم آوای هند، نا به خود، موله زای سنداره (حرامزاده)، چاه سست چاه فرو ریختنی از زمین بر گرفته، بچه افکنده که بردارند کودک سرراهی، انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمیتواند مستقلا زیست کند. ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود، حرامزداه: لقیط بود که فرزند خویش کرد لقیط که داند این ز که ماند و که داند اوز که زاد. (سوزنی. لغ) یا لقیط دارالحرب. آنچه در جبهه جنگ یا بند از بنده و کالا و جز آن
یافته بر گرفته، سر راهی سند هم آوای هند، نا به خود، موله زای سنداره (حرامزاده)، چاه سست چاه فرو ریختنی از زمین بر گرفته، بچه افکنده که بردارند کودک سرراهی، انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمیتواند مستقلا زیست کند. ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود، حرامزداه: لقیط بود که فرزند خویش کرد لقیط که داند این ز که ماند و که داند اوز که زاد. (سوزنی. لغ) یا لقیط دارالحرب. آنچه در جبهه جنگ یا بند از بنده و کالا و جز آن
از زمین برگرفته، بچه افکنده که بردارند، کودک سر راهی، انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمی تواند مستقلاً زیست کند، ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود، حرامزاده
از زمین برگرفته، بچه افکنده که بردارند، کودک سر راهی، انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمی تواند مستقلاً زیست کند، ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود، حرامزاده