جدول جو
جدول جو

معنی لطش - جستجوی لغت در جدول جو

لطش
(رَ)
تداول عامیانۀ لطث، با کف دست زدن کسی را. (دزی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لطف
تصویر لطف
نرمی، نیکویی، احسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطش
تصویر عطش
تشنه شدن، تشنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطش
تصویر بطش
تندی، خشم، قهر، حرکت، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطم
تصویر لطم
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاش
تصویر لاش
جسد حیوان مرده، مردار، لاشه، لاش، لش، برای مثال بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند / که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش (سعدی۲ - ۴۶۳)،
پست، زبون، لاغر، هیچ و پوچ
تاراج، غارت، چپاول
مقدار کم
لاش کردن: غارت کردن چیزی، به خصوص چیزهای خوردنی، از قبیل میوۀ درخت و خوراک های روی سفره، لاشیدن، برای مثال ای پسر گر دل و دین را سفها لاش کنند / تو چو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش (ناصرخسرو - ۲۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوش
تصویر لوش
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
کسی که دهانش کج باشد، کج دهان، برای مثال زن چو این بشنید، پس خاموش بود / کفشگر کانا و مردی لوش بود (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
کسی که مبتلا به بیماری جذام باشد، مجذوم، جذامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطف
تصویر لطف
نرمی، مهربانی، نیکویی، ظرافت، زیبایی، عفو و بخشش، بذل کردن، بخشیدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ طَ)
شهری به اندلس، از نواحی سرقسطه و آنرا نهریست که بیست میل مسافت را آب دهد. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(لَ شَ)
ضربه. (دزی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لطم
تصویر لطم
سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوش
تصویر لوش
لجن، گل سیاه تیره که در زیر آب نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطخ
تصویر لطخ
آلودگی تباهیدگی، اندک بد خور بد خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطع
تصویر لطع
کام تاک دهان پست فرومایه لفتره
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی در کار و کردار، مدارات، خوشرفتاری، مودت، نیکویی، نیکوکاری نیکویی، احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقش
تصویر لقش
آک آهوک، پرخیده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاش
تصویر لاش
مردار، لاشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطش
تصویر غطش
شب شدن، کند روی از بیماری یا پیری سستی بینایی اشکریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطش
تصویر عطش
تشنگی عطش تشنه تشنه شدن، تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلش
تصویر طلش
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطش
تصویر بطش
حمله کردن وسخت گرفتن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخش
تصویر لخش
نوعی خوراک لخشک. توضیح این کلمه در اشعار ابونواس آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوش
تصویر لوش
آن که دهانش کج باشد، کسی که به مرض جذام مبتلی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطف
تصویر لطف
((لَ طَ))
توفیق خدای، نرمی، نیکویی، بر، نیکوکاری، آن چه به کسی فرستند، هدیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطف
تصویر لطف
((لُ طْ))
نرمی، مهربانی، خوش رفتاری، جمع الطاف، کرم، بخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطم
تصویر لطم
((لَ طْ))
سیلی زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوش
تصویر لوش
لجن، گل سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوش
تصویر لوش
((لَ یا لُ))
خربزه ای که خراب شده و قابل خوردن نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاش
تصویر لاش
لش. لاشه، مردار، جیفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاش
تصویر لاش
تاراج، غارت، چپاول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطش
تصویر عطش
((عَ طَ))
تشنه شدن، تشنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطش
تصویر بطش
((بَ))
سخت گرفتن، خشم راندن، با خشم حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطف
تصویر لطف
مهربانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لطف
تصویر لطف
Graciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لطف
تصویر لطف
bondade
دیکشنری فارسی به پرتغالی