جدول جو
جدول جو

معنی لصیب - جستجوی لغت در جدول جو

لصیب
(لَ)
ابن جشم بن حرمله. قال بن یونس: شهد فتح مصر و لانعرف له روایه و نقل ابن مندههذا عن ابن یونس و زاد له ذکر فی الصحابه و هذه الزیاده مارأیتها فی کتاب ابن یونس. (الاصابه ج 6 ص 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصیب
تصویر مصیب
(پسرانه)
آنکه حقیقت امری را دریافته باشد، درستکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لبیب
تصویر لبیب
(پسرانه)
عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مصیب
تصویر مصیب
اصابت کننده، راست و درست عمل کننده، راست کار، راست و درست گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبیب
تصویر لبیب
عاقل، دانا، خردمند، حصیف، فروهیده، صاحب خرد، خردور، خردپیشه، راد، داناسر، فرزان، متدبّر، پیردل، متفکّر، بخرد، اریب، خردومند، نیکورای، فرزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
پر حاصل، پر آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
زبانۀ آتش و گرمی آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصیب
تصویر نصیب
بهره، حظ، بخت و اقبال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
دو چوب متقاطع به شکل که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، دلفین
صلیب سرخ: مؤسسه ای بین المللی که برای کمک های عمومی به کشورها و مردمی که دچار حوادث ناگهانی و خسارت های مالی و تلفات جانی می شوند به وجود آمده است و نشان آن صلیبی به رنگ سرخ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصیب
تصویر عصیب
نوعی غذا که از رودۀ آکنده از دل و جگر درست می کنند، جگرآکند
فرهنگ فارسی عمید
(حُ صَ)
وادیی است به یمن و زبید در این وادی واقع است. و زنان حصیب بحسن و جمال بر دیگر زنان یمن فایقند واز این جاست مثل: اذا دخلت الحصیب فهرول. یاقوت از جمحی نقل کند که حصیب نام آن شهر است و زیبد نام وادی آن است. و نسبت بدان حصیبی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ صَ)
صحابی است و حدیثی بدو منسوب است (الاصابه ج 2 ص 79). اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
او راست: الموالید و تحویلها فی احکام النجوم. (کشف الظنون)
او راست: کتاب البیطره. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عصیب
تصویر عصیب
سخت دشوار، روز سخت گرم یا روز سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
گرمی آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
شهر بزرگ فراخشهر، گشاده دست نیکو کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصیب
تصویر شصیب
سخت دشوار، بهره، بیگانه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
بخرد: خردمند عاقل خردمند بخرد جمع البا: لب شیرین لبانرا خصلتی هست که غارت میکند لب لبیبان. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیب
تصویر نصیب
حظ و بهره، قسمت، سهم
فرهنگ لغت هوشیار
سرازیری نشیب، آماجیده آماژیده، دریابنده، درست، درستکار نیکرسنده بحقیقت امری صواب یابنده اصابت کننده مقابل مخطی: تاطبیب منطق نداند و جنس و نوع نشناسدء در میان فصل و خاصه و عرض فرق نتواند کرد وعلت نشناسد و چون علت نشناسد در علاج مصیب نتواند بود، درست گوینده، درست عمل درستکار، راست و درست: ملوک را یکی از رایهای صائب و تدبیرهای مصیب آنست که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصیف
تصویر لصیف
درخشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصاب
تصویر لصاب
جمع لصب، تنگه ها خرد شکاف ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصوب
تصویر لصوب
جمع لصب، خرد شکاف ها تنگه ها
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی است که عیسی مسیح به اعتقاد مسیحیان بر آن بدار آویخته شد و هر چیزی که بر شکل دو خط متقاطع بود از نقش یا چوب یا جز آن می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصیق
تصویر لصیق
پیوسته، چسبیده، ستاره کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغیب
تصویر لغیب
پر پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
همبازی، بازیگر همبازی، بازیگر: برمن آمد و آورد بر فروخته شمع طبع مرد نشاطی و جان مرد لعیب. (عسجدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
((صَ))
خاج، چلیپا. داری به شکل، که حضرت عیسی (ع) را به آن آویختند، نام یکی از صورت های فلکی جنوبی، سرخ مؤسسه ای جهانی با نشانه ای به شکل صلیب و به رنگ سرخ که کارش یاری رساندن به آسیب دیدگان از جنگ یا بلایای طبیعی است
فرهنگ فارسی معین
((عَ ص))
نوعی خوراکی درست شده از روده گوسفند که آن را از دل و جگر انباشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لبیب
تصویر لبیب
((لَ))
خردمند، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهیب
تصویر لهیب
((لَ))
شعله و زبانه آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعیب
تصویر لعیب
((لَ))
همبازی، بازیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصیب
تصویر مصیب
((مُ))
راستکار، صواب یابنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصیب
تصویر نصیب
((نَ))
بهره، قسمت، بخت، اقبال، جمع انصبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصیب
تصویر خصیب
((خَ))
پرآب، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلیب
تصویر صلیب
چلیپا
فرهنگ واژه فارسی سره