جدول جو
جدول جو

معنی لخشیده - جستجوی لغت در جدول جو

لخشیده
لغزیده، آنکه سر خورده، آنکه لیز خورده، خطاکار، خلافکار
تصویری از لخشیده
تصویر لخشیده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخشیده
تصویر رخشیده
(دخترانه)
رخشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پخشیده
تصویر پخشیده
پهن شده کوفته شده پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
عطا شده، مبذول، موهوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشیده
تصویر رخشیده
تابیده شده پرتو انداخته روشن گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشیده
تصویر شخشیده
لغزیده فرو خیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
داده، عطاشده، عفوشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشیده
تصویر بخشیده
((بَ دِ))
عطا شده، عفو شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخشیده
تصویر پخشیده
((پَ دِ))
پهن شده، کوفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لخشیدن
تصویر لخشیدن
((لَ دَ))
درخشیدن، تابیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لخشیدن
تصویر لخشیدن
((لَ دَ))
سر خوردن، لیز خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لخشنده
تصویر لخشنده
آنکه بلخشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخشیده
تصویر شخشیده
لغزیده، لیزخورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخشیدن
تصویر لخشیدن
درخشیدن
لغزیدن، برای مثال از تو بخشودن است و بخشیدن / از من افتادن است و لخشیدن (سنائی - مجمع الفرس - لخشیدن)، جهان را هر دو چون روشن درخشید / ز یکدیگر مبرید و ملخشید (نظامی۸ - ۱۸۴ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخشیده
تصویر پخشیده
کوفته شده، پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخشنده
تصویر رخشنده
(دخترانه)
تابان، کنایه از خورشید است، درخشنده، دارای عظمت و شکوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بخشوده
تصویر بخشوده
معاف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پخشیدن
تصویر پخشیدن
کوفته شدن پهن گردیدن، پراکنیدن ترشح کردن رش رشاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخشوده
تصویر پخشوده
پهن شده کوفته شده پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخسیده
تصویر پخسیده
پژمرده، ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچیده
تصویر پخچیده
پهن و کوفته شده پخش و برابر با زمین شده پخچوده
فرهنگ لغت هوشیار
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشوده
تصویر بخشوده
عفو کرده، کسی که از مالیات و عوارض معاف است معاف
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی بخشد داد و دهش کننده عطا کننده. داده عطا شده، معاف عفو شده، قسمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخسیده
تصویر بخسیده
گداخته مذاب، پژمرده، رنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشیده
تصویر درخشیده
تابیده، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
اسم پاشیدن، پراگنده متفرق بر افشانده منثور، ریخته ریخته شده فرو ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
پرتو انداختن تابیدن روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشنده
تصویر رخشنده
پرتو انداز، تابنده، تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخشیدن
تصویر جخشیدن
چین دار شدن، در هم کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشیده
تصویر جوشیده
بجوش آمده غلیان یافته، حرارت یافته، فوران کرده، سر برآورده (کشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکیده
تصویر خشکیده
آنچه که آب و رطوبت آن از میان رفته باشد، پژمرده (گیاه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشیده
تصویر خوشیده
خشک شده خشکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشیدن
تصویر تخشیدن
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار