بخشیده بخشیده داده. عطاشده. (فرهنگ فارسی معین). مبذول. موهوب. عطیه: اگر بر چیز بخشیده ز بخشنده نشان بودی نبینی هیچ دیناری کز او بی صد نشان باشد. فرخی. بخشیدۀ خدای ز تو کی شود جدای آنکو جدا شود ز تو بخشیده های ماست. ناصرخسرو. لغت نامه دهخدا
بخشیدن بخشیدن دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد فرهنگ لغت هوشیار
بخشنده بخشنده آنکه چیزی بخشد داد و دهش کننده عطا کننده. داده عطا شده، معاف عفو شده، قسمت شده فرهنگ لغت هوشیار