گوشۀ خانه، خانه چشم، مغاکی چشم (و لحج در این معنی به فتح اول نیز آید). (منتهی الارب). کاسۀ چشم. غار چشم. چشمخانه، مغاکی در زمین و وادی. ج، الحاج. (منتهی الارب)
گوشۀ خانه، خانه چشم، مغاکی چشم (و لحج در این معنی به فتح اول نیز آید). (منتهی الارب). کاسۀ چشم. غار چشم. چشمخانه، مغاکی در زمین و وادی. ج، اَلحاج. (منتهی الارب)
زدن کسی را، چشم زخم رسانیدن کسی را، پناه بردن به چیزی. (منتهی الارب). در چیزی بسته شدن. (تاج المصادر) (منتخب اللغات) ، چسبیدن. (منتخب اللغات). میل. (تاج العروس). انحراف، استوار کردن شمشیر در نیام. (منتهی الارب). استوار شدن شمشیر در نیام. کارد و جز آن در غلاف کردن
زدن کسی را، چشم زخم رسانیدن کسی را، پناه بردن به چیزی. (منتهی الارب). در چیزی بسته شدن. (تاج المصادر) (منتخب اللغات) ، چسبیدن. (منتخب اللغات). میل. (تاج العروس). انحراف، استوار کردن شمشیر در نیام. (منتهی الارب). استوار شدن شمشیر در نیام. کارد و جز آن در غلاف کردن