جدول جو
جدول جو

معنی لحج

لحج(زَ لَ)
زدن کسی را، چشم زخم رسانیدن کسی را، پناه بردن به چیزی. (منتهی الارب). در چیزی بسته شدن. (تاج المصادر) (منتخب اللغات) ، چسبیدن. (منتخب اللغات). میل. (تاج العروس). انحراف، استوار کردن شمشیر در نیام. (منتهی الارب). استوار شدن شمشیر در نیام. کارد و جز آن در غلاف کردن
لغت نامه دهخدا