سرچشمه و کنارۀ نهر که درانیده شده باشد. ج، بثوق. (منتهی الارب). بندآب گشاده. (مهذب الاسماء). آنجا که بند شکسته شود. (از اقرب الموارد). ج، بثوق. چنانکه گفته اند: و هؤلاء اهل الوثوق فی سد البثوق. (اقرب الموارد)
سرچشمه و کنارۀ نهر که درانیده شده باشد. ج، بُثوق. (منتهی الارب). بندآب گشاده. (مهذب الاسماء). آنجا که بند شکسته شود. (از اقرب الموارد). ج، بُثوق. چنانکه گفته اند: و هؤلاء اهل الوثوق فی سد البثوق. (اقرب الموارد)
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)