تیرمه و پارچۀ نفیسی که از کرک بافند. (ناظم الاطباء). قسمی پارچۀ سطبر ابریشمین. شال کشمیری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پارچۀ پشمی که قسمی از شال است و دارای رنگ های متعدد وگل و بوته است. (فرهنگ نظام). و رجوع به ترما شود، کاغذ ترمه، قسمی کاغذ آهاردار زرافشان گرانبهای مشرقی شفاف و گاهی با خالهای زرین خرد که قباله ها بر آن نوشتندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
تیرمه و پارچۀ نفیسی که از کرک بافند. (ناظم الاطباء). قسمی پارچۀ سطبر ابریشمین. شال کشمیری. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پارچۀ پشمی که قسمی از شال است و دارای رنگ های متعدد وگل و بوته است. (فرهنگ نظام). و رجوع به ترما شود، کاغذ ترمه، قسمی کاغذ آهاردار زرافشان گرانبهای مشرقی شفاف و گاهی با خالهای زرین خرد که قباله ها بر آن نوشتندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
پاره پاره و دریده. (برهان) (صحاح الفرس) : بلتام آمد زنبیل و لتی خور (د) بلنگ لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام. محمد بن وصیف (از تاریخ سیستان ص 210). خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه. منجیک. پیری و درازی و خشک شنجی گویی به گه آلوده لتره غنجی. منجیک. بزیرپرش وشی گستریده وز بر خز که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟). منجیک. نائبی نیستم چنانکه مرا سازی و آلتی بود درخور مردکی چند هست بس لتره اسبکی چند هست بس لاغر. مسعودسعد. درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ. (؟). ، کهن و خلق. (صحاح الفرس). کهنه. (برهان)، مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت. (برهان) : خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود. خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری). ، مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان)
پاره پاره و دریده. (برهان) (صحاح الفرس) : بلتام آمد زنبیل و لتی خور (د) بلنگ لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام. محمد بن وصیف (از تاریخ سیستان ص 210). خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه. منجیک. پیری و درازی و خشک شنجی گویی به گه آلوده لتره غنجی. منجیک. بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خز که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟). منجیک. نائبی نیستم چنانکه مرا سازی و آلتی بود درخور مردکی چند هست بس لتره اسبکی چند هست بس لاغر. مسعودسعد. درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ. (؟). ، کهن و خلق. (صحاح الفرس). کهنه. (برهان)، مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت. (برهان) : خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود. خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری). ، مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان)
نمد زین را گویند که تکلتو باشد. (برهان). دو پاره نمد باشد که در زیر زین بدوزند و آنرا ادرم و ادرمه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). تکلتو که نمد زین باشد. (ناظم الاطباء). دوپاره نمد که در زیر زین دوزند و صحیح آترمه است مرادف آدرمه. (فرهنگ رشیدی). رشیدی این لفظ را غلط گفته و صحیح آترمه بمعنی ادرمه دانسته شاید مقصودش این است ت که لفظ مذکور لغت علیحده ای نیست بلکه مخفف آترمه است... (فرهنگ نظام) : زیر باترمه نگه کن چو خوهی گشت سوار تا نیفتی چو شوی حمله برو حمله پذیر. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری و انجمن آرا). ، ترب را هم گفته اند که از بقول است. (برهان). ترب. (ناظم الاطباء)
نمد زین را گویند که تکلتو باشد. (برهان). دو پاره نمد باشد که در زیر زین بدوزند و آنرا ادرم و ادرمه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). تکلتو که نمد زین باشد. (ناظم الاطباء). دوپاره نمد که در زیر زین دوزند و صحیح آترمه است مرادف آدرمه. (فرهنگ رشیدی). رشیدی این لفظ را غلط گفته و صحیح آترمه بمعنی ادرمه دانسته شاید مقصودش این است ت که لفظ مذکور لغت علیحده ای نیست بلکه مخفف آترمه است... (فرهنگ نظام) : زیر باترمه نگه کن چو خُوهی گشت سوار تا نیفتی چو شوی حمله برو حمله پذیر. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری و انجمن آرا). ، ترب را هم گفته اند که از بقول است. (برهان). ترب. (ناظم الاطباء)
قترمه. در تداول عامه چرک و خون گرد آمده بر سر جراحت یا قرحه و قطور و ضخیم و خشک شدن آن. خشک ریشه ضخیم بر قرحه. جلبه و آن پوست مانندی است که بر روی ریش بندد. (یادداشت مؤلف). شوخ و چرک بسیار بر دست و پای. شوخ ضخیم بر پشت دست و جز آن. دلّه از شوخ با ریم بر دست و پای. (یادداشت مؤلف)
قترمه. در تداول عامه چرک و خون گرد آمده بر سر جراحت یا قرحه و قطور و ضخیم و خشک شدن آن. خشک ریشه ضخیم بر قرحه. جُلبَه و آن پوست مانندی است که بر روی ریش بندد. (یادداشت مؤلف). شوخ و چرک بسیار بر دست و پای. شوخ ضخیم بر پشت دست و جز آن. دَلَّه از شوخ با ریم بر دست و پای. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان در شهرستان جهرم است که بر 7 هزارگزی شمال باختری کلاکلی و یکهزار و پانصدگزی باختر راه عمومی سیمکان به خفر قرار دارد. دامنه ای گرمسیر است و 85 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و برنج و خرما و مرکبات است. شغل مردم آنجا زراعت و باغداری و صنعت دستی آنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان و بخش سیمکان در شهرستان جهرم است که بر 7 هزارگزی شمال باختری کلاکلی و یکهزار و پانصدگزی باختر راه عمومی سیمکان به خفر قرار دارد. دامنه ای گرمسیر است و 85 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و برنج و خرما و مرکبات است. شغل مردم آنجا زراعت و باغداری و صنعت دستی آنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)