اجابت بادترا. ایستادم به فرمانبرداری. ایستاده ام فرمان ترا. مطیع ترا. ای انا مقیم علی طاعتک و خدمتک، اینک من در طاعت و خدمت ایستاده ام. نک من. اینک من، آری. بلی. صاحب آنندراج گوید:... گاه بعد لبیک لفظ سعدیک نیز می آید و معنیش چنین باشد یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است هرگاه مخدومی خادمی را به طلب ندا کند خادم در جواب گوید لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات بار بار میگویند. (آنندراج) : پس گفتم ای قاسم: گفت لبیک. گفتم تندرستی و هستی. گفت هستم. (تاریخ بیهقی ص 173). موکب طاهری آواز برآوردبلند هر سویی از ظفر و نصرت لبیک بخاست. مسعودسعد. حج مپندار گفت لبیکی جامه مفکن به آتش از کیکی. سنایی. انجم ماه وش آمادۀ حج آمده اند تا خواص از همه لبیک مثنا بینند (؟). خاقانی. تیغ از تو و لبیک نهانی از من زخم از تو و تسلیم جوانی از من. خاقانی. پس از میقات حج ّ و طوف کعبه جمار و سعی ولبیک و مصلی. خاقانی. به لبیک حجاج بیت الحرام به مدفون یثرب علیه السلام. سعدی. هر دمش صد نامه صد پیک از خدا یاربی زد شصت لبیک از خدا. مولوی. - دعوت حق را لبیک اجابت گفتن، مردن. - لبیک و سعدیک، اسعاداً بعد اسعاد
اجابت بادترا. ایستادم به فرمانبرداری. ایستاده ام فرمان ترا. مطیع ترا. ای اَنا مقیم ُ علی طاعتک و خدمتک، اینک من در طاعت و خدمت ایستاده ام. نک من. اینک من، آری. بلی. صاحب آنندراج گوید:... گاه بعد لبیک لفظ سعدیک نیز می آید و معنیش چنین باشد یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است هرگاه مخدومی خادمی را به طلب ندا کند خادم در جواب گوید لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات بار بار میگویند. (آنندراج) : پس گفتم ای قاسم: گفت لبیک. گفتم تندرستی و هستی. گفت هستم. (تاریخ بیهقی ص 173). موکب طاهری آواز برآوردبلند هر سویی از ظفر و نصرت لبیک بخاست. مسعودسعد. حج مپندار گفت لبیکی جامه مفکن به آتش از کیکی. سنایی. انجم ماه وش آمادۀ حج آمده اند تا خواص از همه لبیک مثنا بینند (؟). خاقانی. تیغ از تو و لبیک نهانی از من زخم از تو و تسلیم جوانی از من. خاقانی. پس از میقات حج ّ و طوف کعبه جمار و سعی ولبیک و مصلی. خاقانی. به لبیک حجاج بیت الحرام به مدفون یثرب علیه السلام. سعدی. هر دمش صد نامه صد پیک از خدا یاربی زد شصت لبیک از خدا. مولوی. - دعوت حق را لبیک اجابت گفتن، مردن. - لبیک و سعدیک، اسعاداً بعد اسعاد
اجابت باد ترا، ایستادم به فرمانبرداری ایستاده ام در پیشگاه تو آماده ام برای پیشیاری آری اجابت بادترا ایستاده ام فرمان ترا توضیح گاهی بعد لبیک لفظ سعدیک نیز میاید و منعش چنین باشد: یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است. هرگاه مخدومی خادمی را بطلب ندا کند خادم در جواب گوید: لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات مکر میگوید: بلیک حجاج بیت الحرام بمدفون یثرب علیه السلام. (سعدی. کلیات) پس گفتم: ای قاسم، گفت: لبیک. گفتم: تندرستی و هستی ک گفت: هستم. دعوت حق را لبیک اجابت گفتن، مردن، یا لبیک زدن، جواب دادن، لبیک گفتن: آمد سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم. (ناصر خسرو) یا لبیک زنان. در حال لبیک گفتن: آمد بدیار یار پویان لبیک زنان وبیت گویان. (نظامی) یا لبیک گفتن، لبیک زدن جواب دادان: هیچکسی از آن حضرت لبک اجابتی نگفت و اندیشه اعانتی نکرد. یا لبیک گویان. در حال گفتن لبیک: کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه پس همه ره با همه لبیک گویان آمده. (خاقانی)
اجابت باد ترا، ایستادم به فرمانبرداری ایستاده ام در پیشگاه تو آماده ام برای پیشیاری آری اجابت بادترا ایستاده ام فرمان ترا توضیح گاهی بعد لبیک لفظ سعدیک نیز میاید و منعش چنین باشد: یاری میدهم یاری دادنی و این کلمه ایجاب است. هرگاه مخدومی خادمی را بطلب ندا کند خادم در جواب گوید: لبیک و حاجیان نیز این لفظ را در مقام عرفات مکر میگوید: بلیک حجاج بیت الحرام بمدفون یثرب علیه السلام. (سعدی. کلیات) پس گفتم: ای قاسم، گفت: لبیک. گفتم: تندرستی و هستی ک گفت: هستم. دعوت حق را لبیک اجابت گفتن، مردن، یا لبیک زدن، جواب دادن، لبیک گفتن: آمد سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم. (ناصر خسرو) یا لبیک زنان. در حال لبیک گفتن: آمد بدیار یار پویان لبیک زنان وبیت گویان. (نظامی) یا لبیک گفتن، لبیک زدن جواب دادان: هیچکسی از آن حضرت لبک اجابتی نگفت و اندیشه اعانتی نکرد. یا لبیک گویان. در حال گفتن لبیک: کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه پس همه ره با همه لبیک گویان آمده. (خاقانی)
تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد، برای مثال تو نبینی که اسب توسن را / به گه نعل برنهند لبیش (عنصری - ۳۳۷)
تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد، برای مِثال تو نبینی که اسب توسن را / به گه نعل برنهند لبیش (عنصری - ۳۳۷)
دهی است از بخش جاپلق شهرستان سراوان، واقع در 34 هزارگزی جنوب جاپلق کنار راه فرعی سراوان بجاپلق ناحیه ای کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی است 200 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولاتش غلات، برنج، خرماست. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از بخش جاپلق شهرستان سراوان، واقع در 34 هزارگزی جنوب جاپلق کنار راه فرعی سراوان بجاپلق ناحیه ای کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی است 200 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولاتش غلات، برنج، خرماست. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
بز با هم آمیخته، گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر، گروه مردم و جز آن، پنیر با پست آمیخته، خرما با روغن آمیخته. (منتهی الارب) ، آن طعام که از مسکه و روغن و دوشاب سازند. (مهذب الاسماء)
بز با هم آمیخته، گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر، گروه مردم و جز آن، پنیر با پِسْت آمیخته، خرما با روغن آمیخته. (منتهی الارب) ، آن طعام که از مسکه و روغن و دوشاب سازند. (مهذب الاسماء)