جدول جو
جدول جو

معنی لبی - جستجوی لغت در جدول جو

لبی(لَبْ بی)
نام یکی از حواریون عیسی. او را تدّی نیز نامند. یکی از اسمهای یهودای رسول است (10:3) که او را تدی گویند. (قاموس کتاب مقدس)
نام پدر لبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبی(زَ دَ بَ)
بسیار خوردن طعام را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبی(لَ / لِ)
در تداول مردم گیلان و دیلمان، ماله در برنج کاری، پیشکاوول
به یونانی آذان الفار بستانی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
لبی(لَ رَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لبی
پر خوری
تصویری از لبی
تصویر لبی
فرهنگ لغت هوشیار
لبی
دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لبینا
تصویر لبینا
(دخترانه)
نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لبیب
تصویر لبیب
(پسرانه)
عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حلبی
تصویر حلبی
ورقۀ نازک فلزی که از ترکیب روی و آهن ساخته می شود، کنایه از حلب، تهیه شده در حلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبیک
تصویر لبیک
ذکری که حاجیان در مراسم حج در صحرای عرفات تکرار می کنند، کلمه ای که در پاسخ آوازدهنده و در مقام تلبیه و اجابت می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبیس
تصویر لبیس
مانند، همتا، جامه ای که از بسیار پوشیدن کهنه شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبیدن
تصویر لبیدن
سخن لاف و گزاف گفتن، هرزه گویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبینا
تصویر لبینا
از الحان قدیم ایرانی، برای مثال بامدادان بر چکک، چون چاشتگاهان برشخج / نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه (منوچهری - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلبی
تصویر صلبی
ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند، مربوط به پدر، مربوط به یک نسل
فرهنگ فارسی عمید
(حَ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. ناحیه ای است واقع در دامنه و معتدل. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُلْ لَ بی ی)
حیله ساز ماهر در تقلب. (منتهی الارب). حیله گر که در زیرورو کردن امور بصیرت دارد. (اقرب الموارد). رجوع به قلّب شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ بی ی)
با یاء نسبت. نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی: ان زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی باب الاسناد الخبری. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(خُلْ لَ بی ی)
نام خاندانی است و به این خاندان منسوب است حسن بن قحطبی خلبی. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ لُ)
جزیره کوچکی است در گینۀ اسپانیا که در خلیج گینه واقع است و 1200 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
علی بن ابراهیم بن احمد بن علی بن عمر ملقب به نورالدین بن برهان الدین قاهری شافعی (975- 1044 هجری قمری) صاحب سیرۀ نبویه، از دانشمندان و مشایخ بزرگ بود. در مصر تولد و پرورش و وفات یافت. از شمس رملی حدیث نقل کرد. تألیفاتی دارد و از آنجمله است: انسان العیون فی سیرهالنبی المأمون، معروف به سیرۀ نبویه در سه مجلد که آنرا از سیرۀ شیخ محمد شامی تلخیص کرده و مطالب لطیفی بر آن افزوده است. رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات شود. علی بن ابراهیم ملقب به برهان الدین شافعی، از مشاهیر علما و فقهای قرن یازدهم هجری است و تألیفاتی دارد. او راست: 1- انسان العیون فی سیره العامین و المأمون. این کتاب به سیرۀ حلبیه شهرت دارد. 2- انفاذ المهج بمختصر الفرج. 3- حسن الوصول الی لطائف حکم الفصول. 4- المحاسن السنیه من الرساله القشیریه. وی بسال 1044 هجری قمری در 69 سالگی درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی و ریحانه الادب ج 1 ص 340)
لغت نامه دهخدا
(حُلْ لَ بی ی)
سقاء حلبی، مشک دباغت یافته بگیاه حلب و آنرا سقاء محلوب نیز گویند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حلّب شود
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لَ بی ی)
صلّب. سنگ فسان. سنگی که بدان جلا دهند. (منتهی الارب). رجوع به صلّبیّه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
منسوب به صلب. ابی. پدری. مقابل بطنی و امی: برادر صلبی، برادر پدری. برادر صلبی و بطنی، برادر ابوینی، برادر پدری و مادری
منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامه. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ با)
جمع واژۀ سلیب، به معنی ربوده عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سلب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ جَ)
چیره شدن. (منتهی الارب). غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی). غلب. غلبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غلبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلبی
تصویر صلبی
سنگ فسان، سنگ پرواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی که از آن الواح و صفحه ها کنند و از آن سماور و آفتابه و سینی و سطل ارزانقیمت بسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبی
تصویر جلبی
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
فرهنگ لغت هوشیار
لباچه جامه پشمینه بی آستین زید از تو لباچه ای نمی یابد تا پیرهنی ز عمرو نستانی (ناصر خسرو کوادیانی) شاماکچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
((سَ لْ))
منسوب به سلب، نفیی، منفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلبی
تصویر حلبی
((حَ لَ))
منسوب به حلب، ورقه آهنی که روی آن را با قلع اندود کنند تا در مقابل رطوبت محفوظ ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلبی
تصویر طلبی
خواهی
فرهنگ واژه فارسی سره
منفی
متضاد: ایجابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سربی
فرهنگ گویش مازندرانی