شیردار، میش و اشتر مادۀ شیردار، آنکه شیر در پستانش فرود آمده باشد. لبونه. (منتهی الارب). ج، لبان، لبن، لبن، لبائن. - ابن اللبون، شتر کرۀ دوساله یا به سال سوم درآمده. ابنه لبون،تأنیث آن. بنت لبون کذلک. ، بنات لبون، نهالان عرفط. (منتهی الارب)
شیردار، میش و اشتر مادۀ شیردار، آنکه شیر در پستانش فرود آمده باشد. لبونه. (منتهی الارب). ج، لِبان، لبن، لُبُن، لبائن. - ابن اللبون، شتر کرۀ دوساله یا به سال سوم درآمده. ابنه لبون،تأنیث آن. بنت لبون کذلک. ، بنات لبون، نهالان عرفط. (منتهی الارب)
آنکه از شیر خوردن او را سکر رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). آنکه از خوردن شیر شتر مست شده مثل اینکه شراب خورده باشد. ج، ملبونون. و گویند: رجل ملبون و قوم ملبونون. (ناظم الاطباء) ، اسب به شیر پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب پرورش یافته به شیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر فربه بسیارگوشت. (از اقرب الموارد)
آنکه از شیر خوردن او را سکر رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). آنکه از خوردن شیر شتر مست شده مثل اینکه شراب خورده باشد. ج، ملبونون. و گویند: رجل ملبون و قوم ملبونون. (ناظم الاطباء) ، اسب به شیر پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب پرورش یافته به شیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر فربه بسیارگوشت. (از اقرب الموارد)
بنده، برابر آزاد. (از برهان). عبد. مملوک. رق. بنده. مقابل آزاد. و ظاهراً در این بیت محمد بن وصیف سجزی این کلمه آمده است در مدح یعقوب بن لیث صفاری: ای امیری که امیران جهان خاصه و عام بنده و چاکر و مولات و بلونند و غلام. (یادداشت مرحوم دهخدا). صاحبا در سر کلک تو نهاده ست خدا بهمه حال همه خلق جهان را روزی منعم و مفلس و آزاد و بلون... نزاری
بنده، برابر آزاد. (از برهان). عبد. مملوک. رق. بنده. مقابل آزاد. و ظاهراً در این بیت محمد بن وصیف سجزی این کلمه آمده است در مدح یعقوب بن لیث صفاری: ای امیری که امیران جهان خاصه و عام بنده و چاکر و مولات و بلونند و غلام. (یادداشت مرحوم دهخدا). صاحبا در سر کلک تو نهاده ست خدا بهمه حال همه خلق جهان را روزی منعم و مفلس و آزاد و بلون... نزاری
ابن حسن بن غلبون، مکنی به ابوعقال. او متصوف و عالم به حدیث و ادب بود. شعر نیز میسرود. وی از اهل قیروان است. به مشرق رفت و در مکه استقرار یافت و از ملازمین حرم گردید و اخبار وی بسیار است. او به سال 291هجری قمری =904 میلادی درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760) نام جد محمد بن احمد بن غلبون مصری است. وی مکنی به ابوالطیب بود. از ابوبکر محمد بن نضر سامری حدیث شنید، و ابوالفضل محمد بن جعفر خزاعی وحمزه بن یوسف سهمی از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410 ب) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 177)
ابن حسن بن غلبون، مکنی به ابوعقال. او متصوف و عالم به حدیث و ادب بود. شعر نیز میسرود. وی از اهل قیروان است. به مشرق رفت و در مکه استقرار یافت و از ملازمین حرم گردید و اخبار وی بسیار است. او به سال 291هجری قمری =904 میلادی درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760) نام جد محمد بن احمد بن غلبون مصری است. وی مکنی به ابوالطیب بود. از ابوبکر محمد بن نضر سامری حدیث شنید، و ابوالفضل محمد بن جعفر خزاعی وحمزه بن یوسف سهمی از او روایت دارند. (از انساب سمعانی ورق 410 ب) (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 177)
یکی از شهرهای شام (که) بواسطۀ خوبی شرابش مشهور بود. سابق بر این حلبون را همان حلب معروف میدانستند اما الاّن گمان میبرند که همان حلبوبی است که در درۀ کوه شرقی واقع میباشد. و درۀ مرقوم بواسطۀ نیکی انگورش معروف بود. روبنصن گوید: شراب حلبون از جمله شرابهای بهترین آن صفحات میباشد و حال اینکه درباره نیکی انگور و شراب حلب بهیچ وجه مذکور نیست. (قاموس کتاب مقدس)
یکی از شهرهای شام (که) بواسطۀ خوبی شرابش مشهور بود. سابق بر این حلبون را همان حلب معروف میدانستند اما الاَّن گمان میبرند که همان حلبوبی است که در درۀ کوه شرقی واقع میباشد. و درۀ مرقوم بواسطۀ نیکی انگورش معروف بود. روبنصن گوید: شراب حلبون از جمله شرابهای بهترین آن صفحات میباشد و حال اینکه درباره نیکی انگور و شراب حلب بهیچ وجه مذکور نیست. (قاموس کتاب مقدس)