جدول جو
جدول جو

معنی لبون

لبون((لَ))
شیردار (میش، شتر)، جمع لبان. لبن، لبائن
تصویری از لبون
تصویر لبون
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لبون

لبون

لبون
شیر ده، شیر باره شیر دوست شیردار (میش شتر) جمع لبان لبن لبائن
لبون
فرهنگ لغت هوشیار

لبون

لبون
شیردار، میش و اشتر مادۀ شیردار، آنکه شیر در پستانش فرود آمده باشد. لبونه. (منتهی الارب). ج، لِبان، لبن، لُبُن، لبائن.
- ابن اللبون، شتر کرۀ دوساله یا به سال سوم درآمده. ابنه لبون،تأنیث آن. بنت لبون کذلک.
، بنات لبون، نهالان عرفط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ربون

ربون
پولی که پیش از کار به مزدور دهند یا بابت قیمت چیزی بدیگری دهند پیش مزد بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار

زبون

زبون
خوار، زیردست، بیمقدار، ناچیز، حقیر، ذلیل، توسری خور، ستمکش
زبون
فرهنگ لغت هوشیار