معنی لبوه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لبوه
لبوه
- لبوه
- شیر ماده. لبوءه. (منتهی الارب). لَباءَه. لُبَاءَه. لَباءَه. لَباه. لب. لبه. ام ضیغم. ام شبل. ام قشعم. ام کلثوم. ام الهیثم. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
ربوه
- ربوه
- ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
فرهنگ لغت هوشیار
لاوه
- لاوه
- درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری، عذرخواهی، لابه، لاو
فرهنگ فارسی عمید