جدول جو
جدول جو

معنی لبه - جستجوی لغت در جدول جو

لبه
لب مانند، کناره و لب چیزی
تصویری از لبه
تصویر لبه
فرهنگ فارسی عمید
لبه
طرف برنده کارد و امثال آن، دم، لب
تصویری از لبه
تصویر لبه
فرهنگ لغت هوشیار
لبه
((لَ بِ))
کنار، حاشیه، طرف برنده کارد
تصویری از لبه
تصویر لبه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلبه
تصویر غلبه
چیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلبه
تصویر دلبه
از پارسی یک دلب یک چنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلبه
تصویر طلبه
هاوشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زلبه
تصویر زلبه
نواله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبه
تصویر جلبه
آوازها و غوغاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البه
تصویر البه
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
فرهنگ لغت هوشیار
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبه
تصویر سلبه
برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلبه
تصویر شلبه
ماهی سیم
فرهنگ لغت هوشیار
سنگناک صلاب در فارسی (به صلابه کشیدن) سخت گرفتن سخت و استوار گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلبه
تصویر طلبه
طالب، دانشجوی علوم قدیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلبه
تصویر حلبه
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلپه، کلاژاره، قلازاده، برای مثال زاغ سیه بودم یک چند نون / باز چو غلبه شدستم دو رنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از البه
تصویر البه
البا، خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلبه
تصویر قلبه
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند، سبنج، سپنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
چیره شدن، چیرگی یافتن، چیرگی، پیروزی،
کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد
غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلبه
تصویر طلبه
دانش پژوهان، جویندگان علم، جمع طالب
فرهنگ لغت هوشیار
شیر دوشه چرمین، گره درشت درخت کی وت (قوطی از این واژه پهلوی ساخته شده)، ترکش، پوشینه (کپسول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
فیروزی، چیره شدن و زبر دستی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غلیه چوبی دراز آهن زده که بدان جفت گاو زمین را شکافند قلوه پارسی است گرده گیاه مروارید سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن بیماری، ماندگی سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلبه
تصویر حلبه
((حَ بَ یا بِ))
مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلبه
تصویر طلبه
((طَ لَ بِ))
جمع طالب، دانشجوی علوم دینی، خواهندگان، دانش پژوهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
((غَ لَ بِ))
پیروز گشتن، چیره شدن، چیرگی، پیروزی، تسلط، استیلا، کثرت، فراوانی، گروه بسیار، جمعیت، ازدحام، بانگ، فریاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلبه
تصویر قلبه
((قُ بِ))
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن گاو بگذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلبه
تصویر حلبه
شنبلیله، گیاهی علفی و یک ساله، با شاخه های نازک و گل های زرد که به عنوان سبزی خوراکی و معمولاً به صورت پخته مصرف می شود، شملید، شنبلید، شلمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لابه
تصویر لابه
التماس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بله
تصویر بله
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبه
تصویر آبه
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربه
تصویر ربه
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبه
تصویر ثبه
جماعت، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار