تیزنا. تیزه. دَم. حدّ. لب. دَمه. حرف. طرف برندۀ کارد و امثال آن. - لبه از ظرفی یا جامه ای یا دیواری و غیره، کنار. حاشیه. طرف و جانب آن. - لبۀ شمشیر، تیزنای آن. ، آفتاب گردان (در کلاه) : دوخته بر طرف کلاهش لبه وان لبه بر شکل مه یکشبه. ایرج میرزا. - لبه دادن (ظرف) و لبه ندادن آن. رجوع به لب دادن شود