معنی قلبه - فرهنگ فارسی عمید
معنی قلبه
قلبه
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند، سبنج، سپنج
تصویر قلبه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با قلبه
قلبه
قلبه
پارسی است غلیه چوبی دراز آهن زده که بدان جفت گاو زمین را شکافند قلوه پارسی است گرده گیاه مروارید سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن بیماری، ماندگی سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
قلبه
قلبه
جَمعِ واژۀ قُلْب. (اقرب الموارد). رجوع به قُلْب شود
لغت نامه دهخدا
قلبه
قلبه
چوبی دراز آهن زده که بدان به واسطۀ جفت گاو زمین را شکافند. (آنندراج از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
قلبه
قلبه
بیماری و ماندگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : ما به قلبه، ای داء و عیب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.