- لبریز
- مملو
معنی لبریز - جستجوی لغت در جدول جو
- لبریز
- مالامال، لبالب، پر، سرریز
- لبریز ((لَ))
- لبالب، پر
- لبریز
- پر، لبالب، ویژگی ظرفی که از آب یا چیز دیگر به اندازه ای پر شده باشد که از کنارۀ آن بریزد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابریق
دلو، جای ریختن آب، جایی
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
فاضلاب، مستراح، آفتابه، دلو
جای ریختن آب، در علم جغرافیا جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن می شود، چاهی که آب های گندیده یا آب حمام و مطبخ در آن ریخته شود، مستراح، ظرف شراب
طلای ناب، زر خالص، زر جعفری، زر ده دهی، زر طلی، زر رکنی، زر خشک، زر طلی، زر سرخ، زر شش سری، زر طلا، شش سری، زر بی غشّ
پر کردن مملو ساختن
پرشدن، ریختن مظروف از سر ظرف در وقتی که بیش از گنجایش ظرف باشد
پایان زند گی به، جام لبریز