از یونانی ابریزن، زر خالص. (مهذب الاسماء). زر ساو. زر خلاص. زر خشک. ذهب خالص. زر ویژه. زر بی غش. زر خالص بی عیب: از سیستان زر ابریز خیزد. (تاریخ سیستان) ، خالص از زر و نقره، پیرایۀ صافی از زر. - ابریز کردن، به طعن، کره ها را روغن کردن. هنگامه کردن. معرکه کردن: بدین فصاحت و این علم شاعری که تراست مکوش خیره که ابریز کردی و اکسیر. غضایری رازی (در هجای عنصری)