جدول جو
جدول جو

معنی لاکونی - جستجوی لغت در جدول جو

لاکونی
(کُ)
نام ولایتی از شبه جزیره پلوپونز. این ولایت و همچنین ولایت مسنی در لشکرکشی اردشیر دوم به آسیای صغیر و لاسدمون بدست فرناباذ در بهار سال (393 قبل از میلاد) بتلافی غارت ها و خرابیهایی که لاسدمونیها در آسیای صغیر کرده بودند غارت شد. نیز رجوع به لاکونیا شود. (ایران باستان ج 1 ص 1113)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صابونی
تصویر صابونی
چیزی که به کف صابون آغشته شده است، صابون ساز، صابون فروش، در علم زیست شناسی ویژگی هر یک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طارونی
تصویر طارونی
نوعی جامۀ ابریشمی، نوعی خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسکوی
تصویر لاسکوی
پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه سهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلاکوبی
تصویر طلاکوبی
زینت دادن و نقش و نگار کردن چیزی با ورق های طلا، شغل و عمل طلاکوب
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
جریان ناقص خون. (جانورشناسی عمومی ج 1 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
لاکونی. یکی از نواحی کوهستانی یونان قدیم در جنوب شبه جزیره پلوپونز. اسپارتا مرکز آن ناحیه است. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 502)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاتینی
تصویر لاتینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاروبی
تصویر لاروبی
پاک کردن گل و لای (رود قنات و غیره) تنقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
داتیک داتیکان آساییک کناریک چغانه زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارونی
تصویر قارونی
منسوب به قارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاحونی
تصویر طاحونی
منسوب به طاحون و طاحونه آسی آسیایی
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست کوچک و خوش آواز (سیره یا سسک) : خول طنبوره توگویی زند و لاسکوی از درختی بدرختی شود و گوید آه. توضیح بعضی این کلمه را بمعنی لحنی از الحان موسیقی یا آلتی موسیقی گمان برده اند ولی شاهدی برای آن یافته نشد و ظاهرا بیت فوق از منوچهری منشا این اشتباه گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی جامه ابریشمین تیره گون. یا خز طارونی. قسمی خزاد کن. یا گنبد طارونی. آسمان. پارسی است تارونی گونه ای جامه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکنونی
تصویر اکنونی
منسوب به اکنون متعلق بزمان حاضر کنونی فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
نوک پایی که بکفل کسی کوبند تیپا اردنگ زفکنه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نبود ضایعاتی که در مراکز عصبی بصورت حفرات کوچک و بزرگی پدید میاید. نتیجه این ضایعات فلج اعضا و برخی ناراحتیهای دیگر است، فضاهایی که بین سلولهای گیاهی بوجود میاید و ممکنست درنتیجه تحلیل برخی سلولها و یا رشد فضاهای اولیه بین سلولی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاکونر
تصویر لاکونر
فرانسوی نبودی لانی (حفره ای)
فرهنگ لغت هوشیار
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طارونی
تصویر طارونی
نوعی جامه ابریشمی تیره گون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاروبی
تصویر لاروبی
پاک کردن گل و لای، تنقیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاسکوی
تصویر لاسکوی
((سَ کَ))
پرنده ایست کوچک و خوش آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
منسوب به قانون، امری که طبق قانون انجام گیرد، مقابل غیرقانونی
فرهنگ فارسی معین
کوبیدن فلزهای براق به ویژه طلا و نقره به صورت نقش های زینتی یا نوشته بر سطح دلخواه، زرکوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراکونی
تصویر سراکونی
((سَ))
سراکون، سرنگون، واژگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
((زِ))
تیپا، اردنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
آسایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
Lawful, Legal, Rightful, Statutory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
légal, légitime, statutaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legal, legítimo, estatutário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
gesetzlich, legal, rechtmäßig, statutär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legalny, prawowity, statutowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
законный , законный , статутный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
законний , законний , законний , статутний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
legal, legítimo, estatutario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی