جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سراکونی

سراگونی

سراگونی
وارونی. سرازیر و سرابالایی. سراگون بودن:
پنجاه و اند ساله شدی اکنون
بیرون فکن ز سَرْت سراگونی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 474).
از بسی ژاژ که خائید چنین گم شد
راه بر خلق ز بس نحس و سراگونی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 497)
لغت نامه دهخدا

سارکونی

سارکونی
محمد بن اسحاق بن حاتم سازکونی مکنی به ابوبکر. از محدثان است. رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود
لغت نامه دهخدا

سراکوفت

سراکوفت
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، نِکوهِش، پیغارِه، مَلامَت، سَرزَنِش، سَرکوفت، عِتیب، زاغ پا، تَفشَل، بیغارِه، بیغار، تَفشِه، تَفش، طَعنِه
سراکوفت
فرهنگ فارسی عمید

سیاکوتی

سیاکوتی
درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، کِویچ، مارِخ، وَلیک، سیاه الله
سیاکوتی
فرهنگ فارسی عمید