- لامع
- درخشان، درخشنده، تابان
معنی لامع - جستجوی لغت در جدول جو
- لامع
- درخشنده تابان درخشنده درخشان تابنده تابان: لیک سرخی بررخی کولامع است بهر آن آمد که جانش قانع است. (مثنوی لغ) جمع لوامع یامثل (مانند) برق لامع. سخت بشتاب سریع
- لامع ((مِ))
- درخشان، روشن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لامع، درخشان، درخشنده، تابان
لامعه در فارسی مونث لامع و جاندانه جاندانه کودک، شاخک در خرفستران مونث لامع جمع لوامع، جان دانه کودک یا فوخ
فراگیر
شنونده، شنوا
گرد آرنده، فراهم آورنده و یکی از نامهای خدایتعالی
تیز هوش روشن خرد
خاک نمناک که آب از آن تراود
برنده، شکننده، کوبنده، خوار کننده
جمع واژۀ لامعه، درخشان، درخشنده، تابان
دستمالی که روی دستار یا کلاه می بندند، لامک، برای مثال پیچیده یکی لامک میرانه به سر بر / بربسته یکی کزلک ترکی به کمر بر (سوزنی - ۳۳)
درخشنده، تابنده، فروغ دهنده، پرتوافکن، درخشان
نوعی شتر بی کوهان به رنگ خرمایی، سیاه، سفید یا ابلق که در امریکای جنوبی پیدا می شود و قدش به یک متر می رسد
مرد روحانی یا کاهن بودایی در طریقۀ لامائیسم
مرد روحانی یا کاهن بودایی در طریقۀ لامائیسم
به شکل «ل»
در علم زیست شناسی استخوان لامی، استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
صمغی زرد رنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود
در علم زیست شناسی استخوان لامی، استخوانی به شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد
صمغی زرد رنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته می شود
لامه، دستمالی که روی دستار یا کلاه می بندند، لامک
مفرد واژۀ جوامع، هر چیز تمام و کامل، مشتمل بر. حاوی، جمع کننده، گردآورنده، فراهم آورنده، مسجد بزرگ هر شهر که در آن نماز جمعه می خوانند، مسجد آدینه
شنونده، ویژگی آنکه صدایی یا سخنی را می شنود، گوش دهنده
وسیله ای دارای حباب شیشه ای که به کمک جریان الکتریسیته، روشنایی تولید می کند
لامپ فلوئورسان: لامپ درازی که روشنایی آن شبیه مهتاب و دارای مقداری اشعۀ ماورای بنفش و نور آن بهتر و مفیدتر از نور لامپ های معمولی و از لحاظ مصرف برق باصرفه تر است
لامپ فلوئورسان: لامپ درازی که روشنایی آن شبیه مهتاب و دارای مقداری اشعۀ ماورای بنفش و نور آن بهتر و مفیدتر از نور لامپ های معمولی و از لحاظ مصرف برق باصرفه تر است
آزمند، حریص، طمع دارنده، امیدوار
برنده، بند کننده، قاطع
نیش زننده گزنده گزنده نیش زننده
سوزان سوزنده، دردیست که صاحب آن پندارد که عضو دردمند میسوزد لذاع
لامی در فارسی بر گرفته از واژه اندلسی سگز غندرون
لاتینی تازی گشته شتر بی کوهان مونث لام چشم، چشم زخم، ترس
پارچه ای چهار ذرعی (چارگزی) که بر بالای دستار بندند (بیشتر در هند) : پیچیده یکی لامک میرانه بسربر بر بسته یکی گز لک تر کانه کمر بر. (سوزنی لغ)
چشم مالنده
نگبهان تاکستان رزبان
برماسنده بپساونده لمس کننده بپساونده
درخشنده درخشنده تابان: و مخایل نجابت و تباشیرشهامت برجبین او لامح است. درخشنده
پر خور، بکن پرگای
فرانسوی چراغ نوعی چراغ که دارای مخزنی است جهت مایع قابل احتراق (نفت روغن و غیره) و فتیله ای در آن مخزن فرو برده و همچنین لوله ای شیشه یی دارد که شعله فتیله را احاطه کند لامپا، حباب چراغ برق. قسمی چراغ که مخزنی دارد و در آن مایعی قابل احتراق چون روغن و نفت و غیره ریزند و فتیله در آن غوطه ور باشد و بر سر لوله آبگینه دارد که شعله را احاطه کند، لامپ الکتریک، جباب چراغ برق
فرانسوی شتر بی کوهان از جانوران شتر آمریکا
ترسو، بی تاب