جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لامعه

لامعه

لامعه
لامعه در فارسی مونث لامع و جاندانه جاندانه کودک، شاخک در خرفستران مونث لامع جمع لوامع، جان دانه کودک یا فوخ
فرهنگ لغت هوشیار

سامعه

سامعه
مونث سامع شنوایی، گوش (اسم مونث) گوش، یکی از حواس ظاهر که به واسطه آن اصوات شنیده شود، قوه شنوایی
فرهنگ لغت هوشیار

جامعه

جامعه
مُفردِ واژۀ جوامع، گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند، نهادی که به وسیلۀ مؤسسات، افراد و کشورها برای اهداف ویژ ای تشکیل می شود مثلاً جامعۀ دانشجویان
جامعۀ روحانیت: گروه پیشوایان دینی
جامعه
فرهنگ فارسی عمید