ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان مثلاً مرگ عاجل، مقابل آجل، ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی، مقابل آجل، کنایه از زمان حال
ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان مثلاً مرگ عاجل، مقابلِ آجل، ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی، مقابلِ آجل، کنایه از زمان حال
مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاّجل. (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات). این جهان. (منتهی الارب) : نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند. منوچهری. این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار. منوچهری. زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است. (گلستان) ، شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات). بی مهلت. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). سریع. (منتهی الارب) : زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است. سعدی (کلیات چ فروغی ص 439). ، شتاب. (منتهی الارب)
مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاَّجل. (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات). این جهان. (منتهی الارب) : نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند. منوچهری. این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار. منوچهری. زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است. (گلستان) ، شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات). بی مهلت. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). سریع. (منتهی الارب) : زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است. سعدی (کلیات چ فروغی ص 439). ، شتاب. (منتهی الارب)
منی نر یا منی شترمرغ نر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. (منتهی الارب). و رجوع به اقرب الموارد و رجوع به زاجل در این لغت نامه شود، نوعی از داغ گردن. (اقرب الموارد) ، چوب سربند مشک، حلقۀ آهن بن نیزه، قائد لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
منی نر یا منی شترمرغ نر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آبی که از دبر شترمرغ در ایام حضانت بیضه فروریزد. (منتهی الارب). و رجوع به اقرب الموارد و رجوع به زاجل در این لغت نامه شود، نوعی از داغ گردن. (اقرب الموارد) ، چوب سربند مشک، حلقۀ آهن بن نیزه، قائد لشکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
پیاده. مقابل فارس. ج، رجل و رجّ̍اله و رجّال. (منتهی الارب) (آنندراج) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا ونه راجل. منوچهری. ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند که در مواجهه گویند راکب و راجل. سعدی. ، شتر مادۀ بی پستان بند با بچه خود. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کنایت است ازشخص کم اطلاع
پیاده. مقابل فارس. ج، رَجل و رَجّ̍اله و رُجّال. (منتهی الارب) (آنندراج) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا ونه راجل. منوچهری. ثنا و طال بقا هیچ فایده نکند که در مواجهه گویند راکب و راجل. سعدی. ، شتر مادۀ بی پستان بند با بچه خود. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کنایت است ازشخص کم اطلاع
نام یک رودباری است در نجد و گفته شده است که حره راجل بین سرّو مشارف حوران است و راجل رودباری است که از حره راجل سرازیر و در سر دفع میگردد. (از معجم البلدان)
نام یک رودباری است در نجد و گفته شده است که حره راجل بین سرّو مشارف حوران است و راجل رودباری است که از حره راجل سرازیر و در سر دفع میگردد. (از معجم البلدان)
صفحۀ شیشه ای بسیار نازک مربع یا مستطیلی شکل و یا گردی است که برای پوشانیدن شی ٔ مورد آزمایش در عملیات میکرسکپی به کارمیرود. طول و عرض آن برخلاف لام متفاوت و به ابعاد 15*15 و 20*20 میلیمتر دیده میشود لامل عموماً بیرنگ و عاری از حباب هوا میباشد. (گیاه شناسی ثابتی ص 12)
صفحۀ شیشه ای بسیار نازک مربع یا مستطیلی شکل و یا گردی است که برای پوشانیدن شی ٔ مورد آزمایش در عملیات میکرسکپی به کارمیرود. طول و عرض آن برخلاف لام متفاوت و به ابعاد 15*15 و 20*20 میلیمتر دیده میشود لامل عموماً بیرنگ و عاری از حباب هوا میباشد. (گیاه شناسی ثابتی ص 12)
قصبۀ مرکز قضائی است در سنجاق حدیده از ولایت یمن در 38هزارگزی شمال شرقی حدیده و 4هزارگزی شمال نهر سهم. در دامنۀ کوه، بر جاده ای که از حدیده بصنعا میرود واقع است. (قاموس الاعلام ترکی ج 2) ، شوره. (ناظم الاطباء). القرف، شوره. (الفاظ الادویۀ هندی)
قصبۀ مرکز قضائی است در سنجاق حدیده از ولایت یمن در 38هزارگزی شمال شرقی حدیده و 4هزارگزی شمال نهر سهم. در دامنۀ کوه، بر جاده ای که از حدیده بصنعا میرود واقع است. (قاموس الاعلام ترکی ج 2) ، شوره. (ناظم الاطباء). القرف، شوره. (الفاظ الادویۀ هندی)
جمع جلجل، زنگوله ها، سنج ها، دف ها، جلک ها جمع جلجل. درای خرد چیزی باشد مانند سینه بند اسب که در آن زنگها و جرسها نصب کنند و بر سینه اسب بندند، زنگها زنگوله ها، سنج دایره، دف دایره، مرغی است خوش آواز. زنگوله ها، زنگها
جمع جلجل، زنگوله ها، سنج ها، دف ها، جلک ها جمع جلجل. درای خرد چیزی باشد مانند سینه بند اسب که در آن زنگها و جرسها نصب کنند و بر سینه اسب بندند، زنگها زنگوله ها، سنج دایره، دف دایره، مرغی است خوش آواز. زنگوله ها، زنگها