مُرَکَّب اَز: لا + بل، گاه قبل بل، لا زیاده کنند و این ’لا’ بعد ایجاب برای تأکید اضراب است: وجهک البدر لابل ِ الشمس لولم یقض للشمس کسفه و اُفول. ای میوۀ دل من لابل دل ای آرزوی جانم لابل جان. فرخی. ای اختیار کردۀ سلطان روزگار لابل که اختیار خداوند ذوالمنن. فرخی. یک هفته زمان باید لابل که دو سه هفته تا دور توان کردن زو سختی و دشواری. منوچهری. با چنین پیران لابل که جوانان چنین زود باشد که شود عقد خراسان تنظیم. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی)، لابل امام فاطمی نجل نبی و اهل عبا. ناصرخسرو. و هر هفت (یعنی یَتّوعات ِ سبعه) بد است و خوردن آن خطر است لابل زهر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و شاخهاء بسیار زده و به شبکه اندر آمده است لابل که شبکه از شاخ او تمام شده است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و استفراغ اندر این وقت بی منفعت باشد لابل که بامضرت بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و بعد نفی برای تأکید ماقبل: و ما هجرتک لابل زادنی شغفا هجرٌ و بعد تراخ ِ لاالی اَجل. مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود نبود دندان لابل چراغ تابان بود. رودکی. نیست مردم ناصبی نزدیک من لابل خر است طبعاو خروار هست و صورتش خروار نیست. ناصرخسرو
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب