ملامت کننده. نکوهنده. ملامتگر. ج، لوّام، لوّم، لیّم. (منتهی الارب) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومه لائم ذلک فضل اﷲ یؤتیه من یشاء واﷲ واسع علیم. (قرآن 54/5). جز اندر غایت انعام و افضال در او لائم چه داند گفت و عاذل. ابوالفرج رونی. و فرمود که رغم لائمان را مثنی کردند. (جهانگشای جوینی). فیالائمی دعنی اغال بقیمتی فقیمه کل الناس مایحسنونه. ابن طباطبا. حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی در این سودا بترس از لوم لائم. سعدی
ملامت کننده. نکوهنده. ملامتگر. ج، لوّام، لوّم، لیّم. (منتهی الارب) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المؤمنین اعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومه لائم ذلک فضل اﷲ یؤتیه من یشاء واﷲ واسع علیم. (قرآن 54/5). جز اندر غایت انعام و افضال در او لائم چه داند گفت و عاذل. ابوالفرج رونی. و فرمود که رغم لائمان را مثنی کردند. (جهانگشای جوینی). فیالائمی دعنی اغال بقیمتی فقیمه کل الناس مایحسنونه. ابن طباطبا. حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی در این سودا بترس از لوم لائم. سعدی
نام قریتی از اعمال آمل طبرستان و آن را قلعۀ لارز گویند و میان آن و آمل دو روزه راه است. ابوجعفر محمد بن علی اللارزی الطبری متوفی به سال 518 هجری قمری منسوب بدانجاست. (معجم البلدان)
نام قریتی از اعمال آمل طبرستان و آن را قلعۀ لارز گویند و میان آن و آمل دو روزه راه است. ابوجعفر محمد بن علی اللارزی الطبری متوفی به سال 518 هجری قمری منسوب بدانجاست. (معجم البلدان)
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
لایح در فارسی آشکار هویدا، درخشان، پیدا شونده پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
لایح در فارسی آشکار هویدا، درخشان، پیدا شونده پیدا شونده، آشکار هویدا: او (امیرمنتصر) این قطعه - که آثار مردی از معانی آن ظاهر و لایح است - انشا کرد، درخشان
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود
منسوب به لای، حشو پارچه که میان ابره و آستر جامه از پنبه یا پشم یاموی یا پارچه قراردهند، نوعی بافته ابریشمین که در گجرات (هند) میبافتند و آن ساده یا رنگارنگ بود