جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لائق

لائق

لائق
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
فرهنگ لغت هوشیار

لائق

لائق
سزاوار. قمین. قَمِن. قَمَن. (منتهی الارب). درخور. جدیر. حری. نیز رجوع به لایق شود
لغت نامه دهخدا

سائق

سائق
راننده پس زننده سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
سائق
فرهنگ لغت هوشیار

خلائق

خلائق
جمع خلق، آفریدگان جمع خلیفه. طبیعتها و سرشتها، آفریدگان مخلوقات، آدمیان. آفریده شدگان
فرهنگ لغت هوشیار