- كَحَّلَ
- داغ کردن، خطّ چشم درست کرد
معنی كَحَّلَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تقدیم کردن، تقدیس کنید، گوله کردن
خوش آمد گفتن، او استقبال کرد
آسان کردن، آسان
بوسیدن، قبل از
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
شکستن
معتبر کردن، سخاوت
انبار کردن، پشته
فهرست کردن، ثبت نام کنید، ریختن، ثبت کردن، ثبت نام کردن
نوشتن با حروف بزرگ، او بزرگ شد، بزرگ کردن، بزرگنمایی کردن
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
نمونه بودن، مانند
غبار پاشیدن، شستن، پاکسازی کردن
فعّال کردن، یک عمل
اعتماد کردن، او ترجیح داد، ترجیح دادن
پایین زدن، لگد زدن
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
کلّی بودن، او تکمیل کرد
زیبا کردن، شتر
به تعویق انداختن، باشه، تعویق انداختن
حق دادن، او واجد شرایط بود
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
احترام گذاشتن، ارج نهادن
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
لوس کردن، متنعّم کردن
تصحیح کردن، درست است، تأیید کردن، اصلاح کردن، راست کردن
راه اندازی کردن، پر کردن
طولانی کردن، طول
گمراه کردن، او گمراه کرد
منطقی کردن، ذهن
غیرفعّال کردن، او از کار افتاد
ویرایش کردن، عدالت
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
جزئیات دادن، فصل، توضیح دادن