- قیرپاش
- گژفپاش
معنی قیرپاش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گژفپاشی
جامه زیرین، زیر پیراهن
آنکه یا آنچه عطر می پاشد، ظرفی که به وسیلۀ آن عطر را در هوا پراکنده می سازند یا به بدن خود می زنند
آنچه زیر پیراهن یا زیر لباس می پوشند، زیرپیراهنی
پارسی تازی گشته کاروان مغرب (ذکر جز و اراده کل) یا قیروان تا قیروان. از مشرق تا بمغرب: شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپاه کشد تا بقیروان
گژف ساز
نوربخش، ستاره نورافشان، چراغ: بهر گام از برای نور پاشی ستاده زنگیی با دور باشی. (نظامی. گنجینه گنجوی. چا. . 2 ص 361)
پایدار، بادوام
لباس نازکی که در زیر لباس های دیگر پوشند، زیرپیراهن
دائم و پاینده، پایدار، مداوم، بادوام
مطیع و فرمانبردار
طبقی چوبین که با آن حبوب را پاش دهند طبق چوبی که غلات و حبوب را در آن ریزند و پاک کنند
گرز گران عمود
دیرپاینده، پایدار، بادوام
واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، تقریباً برابر با یک پنجم گرم
طبق چوبی که غلات و حبوب را در آن بریزند و پاک کنند
نیمدانگ که تقریباً بوزن چهار جو باشد
((ق))
فرهنگ فارسی معین
واحدی برای وزن که بیشتر برای سنگ های قیمتی به کار می رود و برابر است با یک بیست و یکم مثقال
گرز گران، گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرکوبه، عمود، مقمعه