- قَشَّرَ
- پوست کندن
معنی قَشَّرَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کدگذاری کردن، او رمزگذاری کرد
پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
توسعه دادن، فاز
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
سوت زدن، صفر
کوچک کردن، او کوچک شد
عطر زدن، عطر
معرّفی کردن، پا، ارائه دادن، فداکاری کردن، تحویل دادن
پل زدن، پل
مقدّس کردن، تقدیس کنید
بوسیدن، قبل از
قمار کردن، قمار
شکستن
نوشتن با حروف بزرگ، او بزرگ شد، بزرگ کردن، بزرگنمایی کردن
ارزیابی کردن، ارزیابی کنید، دوباره ارزیابی کردن
عبارت گفتن، از طریق، بیان کردن
تخمیر کردن، قدیمی
پودر کردن، موعظه کرد، پیش نشان دادن
تأثیر گذاشتن، اثر
بیش از حد تخمین زدن، مقدار، مقدار سنجی کردن، کم ارزش دانستن، کم ارزش دادن، ارزش قائل شدن
بطری کردن، قطر، تقطیر کردن
کوتاه کردن، قلعه
تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت
پوسته کندن، پوست کندن
تعویق انداختن، آخرین
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
ویران کردن، نابود شد، تعداد زیاد کاهش دادن
متحیّر کردن، او گیج شده بود، گیج کردن، سرگردان کردن، مبهوت کردن، مبهم کردن
کاهش دادن، گارد سیاه
معمّا حلّ کردن، او حدس زد
آزاد کردن، رایگان
احتیاط کردن، به احتیاط، هشدار دادن
گشت زدن، نقش
اندازه گیری کردن، اندازه گیری کرد